قینیلغتنامه دهخداقینی . [ ق َ ی ی ] (ع ص نسبی ) نسبت است به بَلقَین از بنی اسد و اصل آن بنوالقین است مثل بلحارث در بنوالحارث و این از موارد شاذ تخفیف است . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
اخترCannaواژههای مصوب فرهنگستانتنها سردۀ اختریان با حدود 50 گونه که بومی مناطق جنوبی امریکای شمالی است
سِنج چینیChinese cymbals/ Chinese cymbal, china cymbals/ china cymbalواژههای مصوب فرهنگستانسِنجی در اقسام بسیار متنوع که معمولترین آن دارای انحنایی نرم در لبه و در خلاف جهت تحدب اصلی است
چکینیلغتنامه دهخداچکینی . [ چ ِ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان اکراد ساوجبلاغ بخش کرج شهرستان تهران که در 56 هزارگزی شمال باختری کرج و 6 هزارگزی جنوب راه شوسه ٔ کرج به قزوین واقع است و 75 تن سکنه دار
کنگلغتنامه دهخداکنگ . [ ک َ ] (اِخ ) دهی از دهستان شاندیز است که در بخش طرقبه ٔ شهرستان مشهد واقع است و 2057 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
قینیةلغتنامه دهخداقینیة. [ ق َ ی َ ] (اِخ ) دهی بوده مقابل باب الصغیر شهر دمشق که اینک بصورت باغستان هایی درآمده است . گروهی از دانشمندان در آنجا سکونت گزیده اند. (از معجم البلدان ). رجوع به قینه شود.
ابومحمدلغتنامه دهخداابومحمد. [ اَ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) عبدالرحمن بن ابی بکر قینی . رجوع به عبدالرحمن ... شود.
قینیةلغتنامه دهخداقینیة. [ ق َ ی َ ] (اِخ ) دهی بوده مقابل باب الصغیر شهر دمشق که اینک بصورت باغستان هایی درآمده است . گروهی از دانشمندان در آنجا سکونت گزیده اند. (از معجم البلدان ). رجوع به قینه شود.
حسین یقینیلغتنامه دهخداحسین یقینی . [ ح ُ س َ ن ِ ی َ ] (اِخ )ابن عبداﷲ ادرنه . در 960 هَ . ق . درگذشت . و دیوان ترکی با تخلص یقینی دارد. (هدیة العارفین ج 1 ص 318).
علم الدین بلقینیلغتنامه دهخداعلم الدین بلقینی . [ ع َ ل َ مُدْ دی ن ِ ب ُ ] (اِخ )صالح بن عمر. قاضی شافعی . رجوع به صالح بن عمر شود.
قاضی یقینیلغتنامه دهخداقاضی یقینی . [ ی َ ] (اِخ ) عبداﷲ. اصلش از لاهیجان است و هم در آنجا شهادت یافته . او راست :یک سخن نشنیدم از وی پیش مردم تا بکی هر زمان نقل دروغی از زبان وی کنم . #ای خوش آن شبها که با افسانه میلی داشتی درد دل میگفتم و افسانه میپنداشتی