کدبلغتنامه دهخداکدب . [ ک َ / ک ُ / ک َ دِ / ک َ دَ ] (ع اِ) سپیدی که بر ناخن نوجوانان پیدا گردد. کذب . کُدَیباء. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). واحد آن کدبة است . (از اقرب الموارد).
کدبلغتنامه دهخداکدب . [ ک َ دِ ] (ع اِ) خون تازه . (بحر الجواهر) (مهذب الاسماء). دم کدب ؛ خون سپیدگون تنک رقیق . (ناظم الاطباء).و قراءَ ابن عباس «بِدَم کَدِب »، ای ضارب الی البیاض کانه دم قد اثر فی قمیصه فلحقته اعراضه کالنقش علیه . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
کذبلغتنامه دهخداکذب . [ ک ِ / ک َ ذِ / ک ِ ذِ ] (ع مص ) دروغ گفتن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). خبر دادن بر خلاف عقیده ٔ خود، خواه عقیده مطابق واقع باشد یا نباشد. (از ناظم الاطباء). خبردادن از چیزی بخلاف آنچه هست با علم ب
قضبلغتنامه دهخداقضب . [ ق َ ] (ع مص ) بریدن . || به تازیانه زدن . || سوار شدن ناقه راپیش از رام شدن آن . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ).
لا أساس له من الصحةدیکشنری عربی به فارسیصحت ندارد , بى اساس است , حقيقت ندارد , كذب محض است , غيرواقعى , درست نيست
حسن قیاسلغتنامه دهخداحسن قیاس . [ ح ُ ن ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) نزد بلغاء آن است که در ربط لفظی آورد مکرر و مفهوم آن دو چیز باشد و اگر هر دو جا یک مفهوم مراد دارند معنی تمام نگردد. مانند:ای آنکه خدات داد ملک ابدی در جان بخشی بنام خود سنگ زدی اسکندر اگر پیل ز شاهان ستدی آنی تو
اثیرلغتنامه دهخدااثیر. [ اَ ] (اِخ ) مجدالدین . مؤلف حبیب السیر در تحت عنوان ِ «گفتار در بیان وصول اختر طالع مجدالملک یزدی به اوج اقبال و رجعت کوکب دولت خواجه شمس الدین محمد بحدود وبال » (ج 2 صص 37 - <span class="hl" dir="lt
ابومعشرلغتنامه دهخداابومعشر. [ اَ م َ ش َ ] (اِخ ) جعفربن محمدبن عمر خراسانی ، بلخی ، منجم . در نامه ٔ دانشوران آمده است که : او از مردمان بلخ و از بزرگان منجمین است و در عصر خود پیشوا و استاد اصحاب نجوم بوده و هم در علم تاریخ و اطلاع بر سیر ملوک فرس و حالات دیگر طوایف رتبت بلند داشته و در نزد ا