لائحلغتنامه دهخدالائح . [ ءِ ] (اِخ ) نامی است شخصی را و او از بعض روافض قطعه ٔ ذیل را نقل کرده است :اذا المرجی سرک ان تراه یموت بدائه من قبل موته فجدد عنده ذکری علی ّوصل ّ علی النبی ّ و اهل بیته .(البیان والتبیین ج 3 ص <
اشتقاق ضربانسازpacemaker lead, pacing leadواژههای مصوب فرهنگستاناتصال بین قلب و منبع نیروی ضربانساز مصنوعی متـ . گیرانۀ ضربانساز
جلوداریlead-out/lead outواژههای مصوب فرهنگستانراهکنشی که در آن دوچرخهسوار، درحالیکه با سرعت میراند، به همتیمی خود اجازه میدهد در باد او بخوابد تا بتواند برای سرعترانی پایانی آماده شود
ناهویدائیلغتنامه دهخداناهویدائی . [ هَُ وَ / وِ ] (حامص مرکب ) خفاء. اختفاء. استتار. عدم وضوح . ظاهر و آشکارا نبودن . واضح و لائح نبودن .
الواح السلاحلغتنامه دهخداالواح السلاح . [ اَل ْ حُس ْ س ِ ] (ع اِ مرکب ) چیزهایی که لائح باشد از سلاح چون شمشیر و سرنیزه . (آنندراج ). و رجوع به الواح شود.
لایحلغتنامه دهخدالایح . [ ی ِ ] (ع ص ) لائح . آشکار. پیداشونده . (غیاث ). درخشان : سیماء صلاح از بشره ٔ ایشان لایح بود. (حبیب السیر از یادداشت های دهخدا).
نامستورلغتنامه دهخدانامستور. [ م َ ] (ص مرکب ) آشکار. ظاهر. هویدا. پیدا. واضح . صریح . پدیدار. غیرمستقر. ناپوشیده . لائح . || عریان . لخت . برهنه .
ولائحلغتنامه دهخداولائح . [ وَ ءِ ] (ع اِ) ج ِ ولیحة، به معنی غراره و خنور. (آنندراج ) (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).