لاسیمالغتنامه دهخدالاسیما. [ سی ی َ ] (ع ق مرکب ) خاصة. خصوصاً. بالخاصة. بخصوص . علی الخصوص . ویژه . بویژه . || نه چنانستی . (دهار). لاترما. رجوع به سیما شود.
پلاسمافرهنگ فارسی عمیدمایع شفاف خون و لنف که شامل ۹۰ درصد آب و ۶ تا ۸ درصد پروتئین، املاح معدنی، عوامل انعقادی، آنتیکورها، و هورمونها است و گلبولهای قرمز و سفید در آن شناور هستند.
پلاسمافرهنگ فارسی معین(پِ) [ انگ . ] (اِ.) بخش مایع خون یا لنف متشکل از آب ، پروتئین ها و مواد معدنی .
پلاسمای مغناسپهریmagnetospheric plasmaواژههای مصوب فرهنگستانپلاسمای ضعیفی که در مغناسپهر سیارهای نفوذ میکند
افشانش پلاسماییplasma sprayingواژههای مصوب فرهنگستاننوعی افشانش گرمایی که در آن مادۀ پوششی براثر گرمای حاصل از قوس انتقالناپذیر مشعل پلاسمایی ذوب و بر سطح افشانده میشود
سیمالغتنامه دهخداسیما. [ سی ی َ ] (ع ق مرکب ) خاصه و خاص . (غیاث ) (آنندراج ). لاسیَّما. مخصوصاً. علی الخصوص . بویژه .
ترمالغتنامه دهخداترما. [ ت َ رَ ] (ع ) این کلمه را همیشه مرکب با «لا» استعمال کرده «لاترما» گویندیعنی لاسیما. (ناظم الاطباء). و رجوع به لاترما شود.
مصلحت نمودنلغتنامه دهخدامصلحت نمودن . [ م َ ل َ ح َ ن ُ / ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) صلاح و صواب به نظر آمدن : چه از کثرت اراجیف مختلف که در آن تاریخ برسبیل مجمجه از افواه شنوده می آمد،دل بر اقامت خراسان و لاس