لاتولغتنامه دهخدالاتو. (اِ) نردبان . (برهان ). سُلَّم . نردبان از رسن که آویزند : دست وزبان بدو نرسد کس راآری به ماه بر نرسد لاتو. فرخی .سپه صف زد از گرد دز چارسودل مهر و مه رزم کرد آرزوز پیکان کین آتش انگیختندبه هر جای
لاتوفرهنگ فارسی عمید۱. نردبان؛ زینه: ◻︎ دست و زبان بدو نرسد کس را / آری به ماه بر نرسد لاتو (فرخی: ۴۵۴).۲. گردنا.
پلاتوواژهنامه آزادسکانسی از گزارش نلویزیونی است که خبرنگار با قرار گرفتن در مقابل دوربین به صورت مستقیم با بیننده سخن می گوید. پلاتو را می توان امضای خبرنگار در پای گزارش تلقی کرد، از این رو معمولاً در پایان گزارش آورده می شود. || محل فیلمبرداری که در استودیو یا بیرون از آن قرار دارد و دکورها در آنجا بسته شده و آمادۀ
متلاطفلغتنامه دهخدامتلاطف . [ م ُ ت َ طِ ] (ع ص ) با هم نرمی کننده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به تلاطف شود.
ناملاطفلغتنامه دهخداناملاطف . [ م ُ طِ ] (ص مرکب ) نامهربان . که ملاطفت و نرمخوئی ندارد. || بی ادب . (ناظم الاطباء).
ملاطفلغتنامه دهخداملاطف . [ م ُ طِ ] (ع ص ) نیکویی کننده و نرمی نماینده . (ناظم الاطباء)(از اقرب الموارد). و رجوع به ملاطفة و ملاطفت شود.
تلاطفلغتنامه دهخداتلاطف . [ ت َ طُ ] (ع مص ) با هم نرمی کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). ترفق در امری . (از اقرب الموارد). تلطف . رفق . نرمی . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). || تواصل . (اقرب الموارد).