لاوریلغتنامه دهخدالاوری . [ وَ ] (اِخ ) نام طایفه ای از طوایف فارسی . اینان مردمان وحشی وکوه نشینند. مسکن آنها در کوهستان شرقی ناحیه ٔ جهانگیریه ٔ لارستان و معیشت آنها از شکار کوه و بزداری است و بزهای آن طایفه مانند بزهای فرامرزی و کرزاد در سال سه بار کهره (بره ) بیاورد. (فارسنامه ٔ ناصری ).<b
آزمون لاوری- فولرLowrie-Fuller testواژههای مصوب فرهنگستانآزمایشی برای شناخت سادة سنگهای آذرینِ دارای دانههای مگنتیت بازماندیِ تکحوزهای یا چندحوزهای
لاوریکوشهلغتنامه دهخدالاوریکوشه . [ ش َ ] (اِخ ) نام دریاچه ای در کشور پرو امریکای جنوبی بطول 13 هزار و عرض پنجهزار گز. رود تونکوراگوآ از این دریاچه برآید و در کنار آن قصبه ای بهمین نام باشد. (قاموس الاعلام ترکی ).
آزمون لاوری- فولرLowrie-Fuller testواژههای مصوب فرهنگستانآزمایشی برای شناخت سادة سنگهای آذرینِ دارای دانههای مگنتیت بازماندیِ تکحوزهای یا چندحوزهای
لزاردیرلغتنامه دهخدالزاردیر. [ ل ِ ی ِ ] (اِخ ) (مادموازل ماری دو) نویسنده ومورخ فرانسوی . مولد لاوری (پراتو) (1754-1835 م .).
لاوریکوشهلغتنامه دهخدالاوریکوشه . [ ش َ ] (اِخ ) نام دریاچه ای در کشور پرو امریکای جنوبی بطول 13 هزار و عرض پنجهزار گز. رود تونکوراگوآ از این دریاچه برآید و در کنار آن قصبه ای بهمین نام باشد. (قاموس الاعلام ترکی ).
دلاوریلغتنامه دهخدادلاوری . [ دِ وَ ] (حامص مرکب ) دل آوری . حالت و چگونگی دلاور. شجاعت . دلیری . جنگجویی . بهادری . نیرومندی . (از ناظم الاطباء). بَسالت .بطالت . بطولت . ذَمارت . ذمارة. سَکسَکة. (منتهی الارب ). شدة. (دهار). نجدت . (از منتهی الارب ) : در خواب جنگ بین
دلاوریلغتنامه دهخدادلاوری . [دِ وَ ] (اِخ ) نام تیره ای از طایفه ٔ نوئی ، از ایلات کوه گیلویه ٔ فارس . (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 89).
دلاوریدیکشنری فارسی به انگلیسیbraveness, bravery, courage, gallantry, prowess, stoutness, valiance, valor
دلاوریفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات فردی ، دلیری، سلحشوری، جوانمردی، فتوت عمل دلیرانه، حماسه، افسانه