شیربویلغتنامه دهخداشیربوی . (ص مرکب ) کودکی که دهان وی هنوز بوی شیر دهد. (ناظم الاطباء). بوی شیر دهنده . (یادداشت مؤلف ). دارای بوی شیر : همی می خورد با لب شیربوی شود بیگمان زود
بویلغتنامه دهخدابوی . (اِ) عطریات . (برهان ) (انجمن آرا). عطر و شمیم و عطریات و چیزهای معطر. (ناظم الاطباء). بو. (فرهنگ فارسی معین ). این کلمه با کلماتی چون : شب (شب بوی )، سمن
پرخاشجویلغتنامه دهخداپرخاشجوی . [ پ َ ] (نف مرکب ) پرخاشجو. پرخاشخر. جنگجوی . جنگجو.تشنه ٔ جنگ . نزاع طلب . رزمجو. فتنه جوی . ستیزه جوی . هنگامه طلب . غوغائی . مُعربد. شرس . عربده ج
پیروزخسرولغتنامه دهخداپیروزخسرو. [ خ ُ رَ ] (اِخ ) نام خبه کننده ٔ اردشیر پسر شیروی پسر پرویز ساسانی بروایتی (مجمل التواریخ والقصص ص 82). در شاهنامه نیز روایت بهمین گونه آمده اما در
شکرلغتنامه دهخداشکر. [ ش َ ک َ / ش َک ْ ک َ ] (اِخ ) نام مطربی اصفهانی که پرویز به رغم شیرین او را بخواست و شیروی پدرکش از او بزاد. (انجمن آرا). زنی که خسرو پرویز به رغم شیرین