لب گشادنلغتنامه دهخدالب گشادن . [ ل َ گ ُ دَ ] (مص مرکب ) مقابل لب بستن . سخن گفتن . سخن آغازیدن . بگفت آمدن . لب گشودن : نباید گشادن در این کار لب بر شاه باید شدن نیم شب . فردوسی .
لبلغتنامه دهخدالب . [ ل َ ](اِ) شفه . (دهار). لحمی که در مدخل دهان واقع است . قسمت خارجی دهان که دندانها را پوشاند. پرده ٔ پیش دهان که دندانها را پوشاند.نام هر یک از دو قسمت گ
گشادنلغتنامه دهخداگشادن . [ گ ُ دَ] (مص ) پهلوی ویشاتن ، سانسکریت وی -سا (آزاد کردن ،باز کردن ). در پهلوی ویشات ، ظاهراً از وی -شا ، سانسکریت وی + شا (باز کردن ،آزاد کردن ) (= ها
گنبد دیرسازلغتنامه دهخداگنبد دیرساز. [ گُم ْ ب َ دِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از آسمان است : بدیدم که این گنبد دیرسازنخواهد همی لب گشادن به راز.فردوسی .
دیرسازلغتنامه دهخدادیرساز. (نف مرکب ) دیرپیوند. (یادداشت مؤلف ). دیرآشنا : چو این نامه آمد بسوی گرازپراندیشه شد مهتر دیرساز. فردوسی .چنین داد پاسخ که آز و نیازدو دیوند پتیاره و د