لتاتلغتنامه دهخدالتات . [ ل ُ ] (ع ص ، اِ) ریزه های شکسته از پوست درخت . || سائیده . || شکسته . کوفته . || آمیخته . (منتهی الارب ).
لثدلغتنامه دهخدالثد. [ ل َ ] (ع مص ) فراهم آوردن . بریکدیگر کردن ثرید را. || برابر گردانیدن . || بر هم نهادن متاع را. (منتهی الارب ).
لثاتلغتنامه دهخدالثات . [ ل َ ] (ع اِ) کام . دهن . (منتهی الارب ). لهاة. (بحرالجواهر). || درختی است . (منتهی الارب ).
لتلغتنامه دهخدالت . [ ل َت ت ] (ع اِ) ظرفی است از آبگینه بقدر یک بالشت درازگردن که بدان آب خورند. ج ، لتوت . (منتهی الارب ) .
ملتوتلغتنامه دهخداملتوت .[ م َ ] (ع ص ) آرد جو تر کرده شده . (ناظم الاطباء). || آشورده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).- ملتوت کردن ؛ سرشتن . مالیدن . ساییدن و نرم کردن : عصاره ٔ لحیةالتیس و اقاقیا در شراب با ماءالعسل حل کنند و داروها بدان ملت