لجاءلغتنامه دهخدالجاء. [ ل َ ج َءْ ] (اِخ ) موضعی است . (منتهی الارب ). نام موضعی مرتفع به سوریه درسنجاق حوران واقع در شمال غربی جبل حوران . به مشرق آن وادی لوده و به مغرب وادی اطرم و به جنوب وادی القنوات باشد. و آن را اراضی بلند و غریب شکل باشد و ازمواد آتشفشانی که در عهود سالفه از کوه آتشفش
لظاءلغتنامه دهخدالظاء. [ ل َ ظَءْ ] (ع اِ) چیزی اندک . یقال : ماترکت عنده اًِلاّ لظاءً؛ ای قلیلا. (منتهی الارب ).
لزولغتنامه دهخدالزو. [ ل ِ ] (اِخ ) نام کرسی بخش در «پوی دُ دُم » از ولایت تیر. نزدیک آلیه به فرانسه . دارای راه آهن و 2890 تن سکنه .
لیزیولغتنامه دهخدالیزیو. [ ی ُ ] (اِخ ) نام کرسی ناحیتی در ایالت (کالوادس )، کنار توک به فرانسه . دارای راه آهن و 15362 تن سکنه است .
لجاءةلغتنامه دهخدالجاءة. [ ل َ ج َ ءَ ] (ع اِ) تأنیث لجاء. غوک ماده . (منتهی الارب ).- حشیشةاللجاءة ؛ طحلب . جامه ٔ غوک . جل وزغ . بزغسمه .
لجاءةلغتنامه دهخدالجاءة. [ ل َ ج َ ءَ ] (اِخ ) اصمعی گوید کوهی است از جانب راست راه ، نزدیک ضریة و آب آن ، ضری ، چاهی است که عاد کنده است . (معجم البلدان ).
لجاءةلغتنامه دهخدالجاءة. [ ل َ ج َ ءَ ] (اِخ ) نام حره ٔ سیاهی است به زمین صلخداز نواحی شام و در آن دهها و کشتزارها و عمارات فراخ است و این نام بدانها اطلاق شود. (معجم البلدان ).
ملجاءلغتنامه دهخداملجاء. [ م َ ج َءْ ] (ع مص ) پناه گرفتن به کسی . (تاج المصادربیهقی ). پناه گرفتن . (صراح ). لَجاءْ. پناه گرفتن . (ناظم الاطباء). التجاء. (از ذیل اقرب الموارد).
پناه جایلغتنامه دهخداپناه جای . [ پ َ ] (اِ مرکب ) پناه گاه .جای استوار. ملجاء. مأمن . ملاذ. مِلوذَة. حرز. شنصیر. مناص . مجعم . وَزَر. محجاء. ضبع. مَلحَص . سِحن . ملاز. مَثمل . مفازه . مَلحج . لجاء. ملیز. مَعقِل . مفزع . مفزعة. مَأوی . مأواة. عوذ. عواذ. عیاذ. معاذ. مَعکد. مُعتصر. وَعْل . وَغل
عمر تیمیلغتنامه دهخداعمر تیمی . [ ع ُ م َ رِ ت َ ] (اِخ ) ابن لحاء (غالباً آن را لجاء گویند) بن حدیربن مصاد تیمی . از شعرای عهد امویان بود و او را معارضات و مفاخراتی باجریر بوده است . وی در حدود سال 105 هَ .ق . در اهوازدرگذشت . (از الاعلام زرکلی ). رجوع به مآخذ ذ
پناه گرفتنلغتنامه دهخداپناه گرفتن . [ پ َ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) التجاء. (منتهی الارب ). لَجاء. (دهار). ملجاء. (صراح اللغة). عوذ. عیاذ. معاذ. معاذة. لوذ. لیاذ (تاج المصادر). تعوّذ. استعاذه . عصر. اعتصار. لوث . (منتهی الارب ) : بدیوار ویران که گیرد پناه . <p class="a
اعقاللغتنامه دهخدااعقال . [ اِ ] (ع مص ) خردمند یافتن کسی را: اعقله ؛ خردمند یافت آنرا. (منتهی الارب ). خردمندیافتن کسی را. (آنندراج ) (ناظم الاطباء). باخرد یافتن کسی را. (از اقرب الموارد). || واجب شدن بر کسی عقال . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). واجب گردیدن عقال یعنی زکوة سال بر کس
لجاءةلغتنامه دهخدالجاءة. [ ل َ ج َ ءَ ] (ع اِ) تأنیث لجاء. غوک ماده . (منتهی الارب ).- حشیشةاللجاءة ؛ طحلب . جامه ٔ غوک . جل وزغ . بزغسمه .
لجاءةلغتنامه دهخدالجاءة. [ ل َ ج َ ءَ ] (اِخ ) اصمعی گوید کوهی است از جانب راست راه ، نزدیک ضریة و آب آن ، ضری ، چاهی است که عاد کنده است . (معجم البلدان ).
لجاءةلغتنامه دهخدالجاءة. [ ل َ ج َ ءَ ] (اِخ ) نام حره ٔ سیاهی است به زمین صلخداز نواحی شام و در آن دهها و کشتزارها و عمارات فراخ است و این نام بدانها اطلاق شود. (معجم البلدان ).
فلجاءلغتنامه دهخدافلجاء. [ ف َ ] (ع ص ) امراءة فلجاءالاسنان ؛ زن گشاده میان دندانها. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
ملجاءلغتنامه دهخداملجاء. [ م َ ] (ع ص ) شاة ملجاء؛ گوسفندی که پاره ای از او سفید بود و پاره ای سیاه . (مهذب الاسماء). چیزی که سفیدی و سیاهی داشته باشد. (از معجم البلدان ).
ملجاءلغتنامه دهخداملجاء. [ م َ ج َءْ ] (ع اِ) پناگاه . ج ، ملاجی ٔ.(مهذب الاسماء). اندخسواره . (دهار). پناهگاه . (ترجمان القرآن ). پناه جای . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). به معنی جای پناه مأخوذ از لجاء که به معنی پناه گرفتن است . (غیاث ) (آنندراج ). مَعقِل . مَلاذ. حصن . ج ، ملاجی ٔ. (از اق
ملجاءلغتنامه دهخداملجاء. [ م َ ج َءْ ] (ع مص ) پناه گرفتن به کسی . (تاج المصادربیهقی ). پناه گرفتن . (صراح ). لَجاءْ. پناه گرفتن . (ناظم الاطباء). التجاء. (از ذیل اقرب الموارد).
ملجاءلغتنامه دهخداملجاء. [ م ُ ج َءْ ] (ع ص ) به ستم به کاری داشته . مجبور. مضطر. درمانده . ناچار. ناگزیر. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : هم به خدمت و مراعات تو ملجاء تواند بود و هم به حکم و فرمان تو ملجم . (مرزبان نامه چ قزوینی ص 150).