خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لحظه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
لحظه
فرهنگ فارسی معین
(لَ ظَ یا ظِ) [ ع . لحظة ] (اِ.) 1 - یک چشم به هم زدن . 2 - یک دم . ج . لحظات .
-
جستوجو در متن
-
اندی
فرهنگ فارسی معین
( اَ ) (ق .) 1 - آن گاه ، آن لحظه . 2 - از این زمان ، از این لحظه . 3 - آن قدر.
-
دمادم
فرهنگ فارسی معین
(دَ دَیا دُ دُ) (ق مر.) پی درپی ، لحظه به لحظه .
-
دمبدم
فرهنگ فارسی معین
(دَ بِ یا بَ دَ) (ق مر.) لحظه به لحظه ، دمادم .
-
گیراگیر
فرهنگ فارسی معین
(اِمر.) 1 - بحبوحه ، لحظة حساس .
-
آناً
فرهنگ فارسی معین
(نَ نْ) [ ع . ] (ق .) همان دم ، در یک لحظه .
-
آن
فرهنگ فارسی معین
[ ع . ] ( اِ.) وقت ، هنگام ، زمان اندک . ج . آنات . ؛ در یک ~ در یک لحظه ، در یک دم .
-
آی . سی . یو
فرهنگ فارسی معین
[ انگ . ]I.C.U ( اِ.) بخش مراقبت های ویژه در بیمارستان که وضعیت بیمار را در هر لحظه نشان می دهد.
-
تلون
فرهنگ فارسی معین
(تَ لَ وُّ) [ ع . ] (مص ل .) رنگ به رنگ گشتن ، هر لحظه به رنگی درآمدن .
-
هر
فرهنگ فارسی معین
دری (هَ دَ) (ص نسب .) منسوب به هر در. 1 - آنکه هر لحظه به دری روی آرد و به خانه ای رود؛ هر جایی . 2 - بی پایه ، بی اساس ، بی ربط .
-
استارت
فرهنگ فارسی معین
(اِ) [ انگ . ] (اِ.) 1 - حرکت کردن و به حرکت درآوردن . 2 - لحظة حرکت ورزشکاران د ر ورزش های دو و میدانی ، دوچرخه سواری ، شنا و همانند آن ، شروع .
-
ابن الوقت
فرهنگ فارسی معین
( ~. وَ) [ ع . ] (ص مر.) 1 - فرصت - طلب ، آن کسی که هر لحظه رنگ عوض می کند. 2 - در اصطلاح صوفیان سالکی که فرصت را از دست ندهد و به انجام وظایف بپردازد و به گذشته و آینده توجهی نداشته باشد.
-
دم
فرهنگ فارسی معین
(دَ) [ په . ] (اِ.) 1 - نفس ، هوایی که با نفس کشیدن به داخل ریه فرستاده می شود. 2 - لحظه ، هنگام . 3 - کنار و لبة چیزی . 4 - دهان . 5 - کنایه از: نخوت و تکبر. 6 - بانگ ، خروش . 7 - بوی ، عطر.
-
چراغ
فرهنگ فارسی معین
(چِ) [ په . ] (اِ.) آلتی که در تاریکی آن را روشن کنند و آن دارای اقسامی چند است . ؛~ چشمک زن نوعی چراغ راهنمایی که به طور متناوب و لحظه ای خاموش و روشن می شود. ؛~ جادو یا ~ علاءالدین چراغی افسانه ای منسوب به علاءالدین یکی از پهلوانان داستان های ...