لذتیلغتنامه دهخدالذتی . [ ل َذْ ذَ ] (اِخ ) حسین بیگ . از شعرای ایران از مردم همدان . وی درزمان اکبر شاه به هندوستان رفت . این بیت او راست :مرا ز بستر هجران سر جدایی نیست بجز خیال تو با غیر آشنایی نیست .(قاموس الاعلام ترکی ).
بیلذتیanhedonia/ ahedoniaواژههای مصوب فرهنگستانناتوانی در لذت بردن از فعالیتها و تجربههایی که بهطور طبیعی لذتبخشاند
لذیذ (لذتبخش)فرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی ذیذ (لذتبخش)، نشاطآور، لذتبخش، نیروبخش، ارضاکننده، سرگرمکننده خوشمزه ◄ پرمزه
ربوخهفرهنگ فارسی عمید۱. خوشی و لذتی که از چیزی یا کاری خصوصاً جماع به انسان دست میدهد.۳. (صفت) ویژگی کسی که در جماع به اوج خوشی و لذت میرسد.
سودازدگیmelancholiaواژههای مصوب فرهنگستاننوعی افسردگی که مهمترین ویژگی آن بیلذتی همراه با اختلال بارز روانی- حرکتی و بیاشتهایی و کموزنی و احساس گناه است متـ . مالیخولیا
چقدرفانواژهنامه آزادچِقَدرفان؛ فرح انگیز، لذت بخش، صفاسیتی، لذتی که از دنیای فانی کسب می شود، هر کاری که باعث ایجاد حس لذت به صورت معقول در انسان شود.
لذت داشتنلغتنامه دهخدالذت داشتن . [ ل َذْ ذَ ت َ ] (مص مرکب ) دارای مزه ٔ خوش بودن . خوش بودن : روی خوش و آواز خوش دارند هر یک لذتی بنگر که لذت چون بود محبوب خوش آواز را.سعدی .
بیلذتیanhedonia/ ahedoniaواژههای مصوب فرهنگستانناتوانی در لذت بردن از فعالیتها و تجربههایی که بهطور طبیعی لذتبخشاند