لرت افکندنلغتنامه دهخدالرت افکندن . [ ل ِ اَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) لِرد افکندن . ته نشین شدن دردی شراب . لای شراب در ته ظرف نشستن .
چلگردلغتنامه دهخداچلگرد. [ چ ِ گ ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان شوراب ، بخش اردل شهرستان شهرکرد که در 90 هزارگزی شمال باختری اردل ، وصل براه کوه رنگ واقع است . کوهستانی ومعتدل است و 21 تن سکنه دارد. آبش از چشمه . محصولش غلات ، ع
گلیردلغتنامه دهخداگلیرد. [ گ ِل ْ ی ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مشک آباد بخش مرکزی شهرستان شاهی که در 5000گزی جنوب خاوری جویبار واقع شده است . هوای آن معتدل و سکنه اش 760 تن است . آب آنجا از رودخانه و رود ماچک تأمین میشود. م
گلیردلغتنامه دهخداگلیرد. [ گ ِل ْ ی ِ] (اِخ ) دهی است از دهستان اهلمرستاق بخش مرکزی شهرستان آمل که در 10500گزی شمال باختری آمل و 3000گزی باختر راه شوسه ٔ آمل به محمدآباد واقع شده است . هوای آن معتدل و سکنه اش <span class="hl"
لردلغتنامه دهخدالرد. [ ل َ ] (اِ) خارج . بیرون . مقابل درون . مقابل داخل . || میدان و صحرا. (آنندراج ). میدان اسب دوانی . (برهان ) : گلگون ز خون خصم دغل شد فضای لرد.؟
لرد انداختنلغتنامه دهخدالرد انداختن . [ ل ِ اَ ت َ ] (مص مرکب ) (... سرکه و آب غوره و غیره )، لرت افکندن . لرد افکندن . رجوع به لِرت افکندن و لرد و لرت افکندن شود.
لرد افکندنلغتنامه دهخدالرد افکندن . [ ل ِ اَ ک َدَ ] (مص مرکب ) رسوب کردن شراب و سرکه و آب لیمو و جز آن . ته نشین شدن دردی شراب و غیره . لِرت افکندن .
لرتلغتنامه دهخدالرت . [ ل ُ رِ ] (اِخ ) نام کمونی از لوار، ولایت سنت اتین به فرانسه ، دارای راه آهن و 4173 تن سکنه .
لرتلغتنامه دهخدالرت . [ ل ُ رُ ] (اِ) نامی که در رودسر و لاهیجان و دیلمان به ملچ ،نوعی از نارون دهند. (جنگل شناسی ساعی ج 1 ص 210).
لرتلغتنامه دهخدالرت . [ ل ُ رِ ] (اِخ ) نام کمونی از لوار، ولایت سنت اتین به فرانسه ، دارای راه آهن و 4173 تن سکنه .
لرتلغتنامه دهخدالرت . [ ل ُ رُ ] (اِ) نامی که در رودسر و لاهیجان و دیلمان به ملچ ،نوعی از نارون دهند. (جنگل شناسی ساعی ج 1 ص 210).