لتاملغتنامه دهخدالتام . [ ] (اِ) جنگ (؟) مبارزه (؟) : به لتام آمده زنبیل و لتی خور [ د ] بلنگ لتره شد لشکر زنبیل و هبا گشت کنام .محمدبن وصیف سکزی (از تاریخ سیستان ص 210). || ذم ّ (؟) بدنامی (؟) :
لثاملغتنامه دهخدالثام . [ ل ِ ] (ع اِ) دهان بند. (منتهی الارب ) : بدنها همه در دوتویی زره زنخها همه در دوتایی لثام . مسعودسعد.|| روی بند. نقاب .
لطاملغتنامه دهخدالطام . [ ل ِ ] (ع مص ) ملاطمة. طپانچه زدن یکدیگر را. (منتهی الارب ). با کسی طپنچه زدن . (زوزنی ) : با آبروی تشنه بمانی از آب جوی به چون ز بهر آب زنی با خران لطام .ناصرخسرو.
لطیمةلغتنامه دهخدالطیمة. [ ل َ م َ ] (ع اِ) لطیمه . مشک . || طبله ٔ مشک . (منتهی الارب ). وعاء مسک : زلف مگو یک لطیمه عنبر سارا. قاآنی .|| بازار عطاران . || ستور که بار و رخت عطار و بزّاز برداشته باشد. (منتهی الارب ). کاروان که در او عط