لطافتلغتنامه دهخدالطافت . [ ل َ ف َ ] (ع مص ) ریزه و خرد شدن . (منتهی الارب ). خردی . ریزگی . دقت . صغر. باریک گشتن . (منتهی الارب ). باریکی . نازکی . نغزی . (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ). ضد کثافت . نرمی . (آنندراج ). لطیف شدن . (زوزنی ). تری . لطف . صاحب کشاف اصطلاحات الفنون آرد: لطافت به فت
مشکلپسندیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات فردی پسندی، باریکبینی، نازکی، قوۀ تمیز، خوشسلیقگی، دقت، انتخاب، لطافت طبع، ظرافت وسواس آرمانگرایی، ایدهآلیسم
ابوبکر واسطیلغتنامه دهخداابوبکر واسطی . [ اَ بو ب َ رِ س ِ ] (اِخ ) محمدبن موسی الواسطی ، مکنی به ابوبکر. یکی از مشایخ صوفیه و از قدمای اصحاب جنید.آنگاه که بمرو شد، مردم مرو بحکم لطافت طبع وی را قبول کردند و سخن وی بشنودند و او عمر خویش بدانجا بگذاشت . (از هجویری ).
سلطان بدیعالزمانلغتنامه دهخداسلطان بدیعالزمان . [ س ُ ب َ عُزْ زَ ] (اِخ ) به حسن صورت و سیرت آراسته و به کمال ظاهرو جمال باطن پیراسته . در سخاوت و حق پرستی و در وفا و حق شناسی بی نظیر. در لطافت طبع و پاکیزه روزگاری یکتا. و در هدایت و اسلام بی همتاست ، در کار رزم بکمان داری دلپسند. و هنگام بزم در بخشش بی
مانی مشهدیلغتنامه دهخدامانی مشهدی . [ ی ِم َ هََ ] (اِخ ) علاوه بر شاعری در کاسه گری و نقاشی نیز استاد بود و بدان جهت مانی تخلص داشت . (از مجالس النفایس ص 240). بواسطه ٔ لطافت طبع مورد توجه محمد مؤمن میرزا پسر سلطان حسین میرزا واقع و از جمله ٔ مقربان وی شد و در مش
لطافتلغتنامه دهخدالطافت . [ ل َ ف َ ] (ع مص ) ریزه و خرد شدن . (منتهی الارب ). خردی . ریزگی . دقت . صغر. باریک گشتن . (منتهی الارب ). باریکی . نازکی . نغزی . (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ). ضد کثافت . نرمی . (آنندراج ). لطیف شدن . (زوزنی ). تری . لطف . صاحب کشاف اصطلاحات الفنون آرد: لطافت به فت
لطافتلغتنامه دهخدالطافت . [ ل َ ف َ ] (ع مص ) ریزه و خرد شدن . (منتهی الارب ). خردی . ریزگی . دقت . صغر. باریک گشتن . (منتهی الارب ). باریکی . نازکی . نغزی . (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ). ضد کثافت . نرمی . (آنندراج ). لطیف شدن . (زوزنی ). تری . لطف . صاحب کشاف اصطلاحات الفنون آرد: لطافت به فت
بی لطافتلغتنامه دهخدابی لطافت . [ ل َ / ل ِ ف َ ] (ص مرکب ) (از: بی + لطافت ) دور از لطافت و نرمی . که لطیف نیست . نامطبوع وزشت و درشت . (ناظم الاطباء). و رجوع به لطافت شود.