لغزیدنلغتنامه دهخدالغزیدن . [ ل َ دَ ] (مص ) پای از پیش بدررفتن و افتادن . (برهان ). فروخزیدن (بی اراده ). عثرت . عثار.زلت . زلل . مزلت . بخیزیدن . آن بود که کسی را پای بخیزد و بیفتد. لیزیدن . سریدن و لیز خوردن است نه افتادن ، یعنی ممکن است آدمی بلغزد و نیوفتد. لخشیدن . شخشیدن . استزلال . زّل .
نالخشیدنیلغتنامه دهخدانالخشیدنی . [ ل َ دَ ] (ص لیاقت ) که نمی لخشد. که لغزیدنی نیست . مقابل لخشیدنی .