لفاظةلغتنامه دهخدالفاظة. [ ل ُ ظَ] (ع اِ) آنچه از دهان بیرون اندازند. || سخن از دهان بیرون افتاده . لفظ. || پس مانده از هر چیزی . (منتهی الارب ). تفاله . ثفل . کنجاره .
لفاظیفرهنگ فارسی معین( ~ .) [ ع - فا. ] 1 - (ص نسب .) مربوط به لفظ . 2 - (اِ.) عمل بازی کردن با واژه ها، آوردن واژه های آهنگین یا دشوار برای فریفتن شنونده یا خواننده .
ثفللغتنامه دهخداثفل . [ ث ُ ] (ع اِ) (شاید معرب از تفاله ٔ فارسی ) تفاله . کنجاره . || لفاظة. || دردی . ته نشین آب و دواء و جز آن . ثافل . تیرگی شیر و روغن . درشت پس افتاده ٔ از چیزی فشرده . ثجیر. جرم : گر هوا و نار را سفلی کندتیرگی و دردی و ثفلی کند. <p c
پس ماندهلغتنامه دهخداپس مانده . [ پ َ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) آنکه در عقب ماند. سپس مانده . عقب مانده . بدنبال مانده . دیری کرده : بساخت از پی پس ماندگان و گمشدگان میان بادیه ها حوضهای چون کوثر. فرخی .خ
تفالهلغتنامه دهخداتفاله . [ ت ُ ل َ / ل ِ ] (اِ مرکب ) از تف ، آب دهان و آله ، ادات نسبت . لفاظه . ثفل . کنجاره ٔ هر چیزی . بقیه ٔ میوه و امثال آن که آب آن را به کوفتن یا فشردن یا مکیدن و خاییدن گرفته باشند.جزء بیکاره و بیفایده از هر چیزی . (ناظم الاطباء).