چلفتیلغتنامه دهخداچلفتی . [ چ ُ ل ُ ] (ص ) در تداول عامه ، چون به دنبال دست و پاآید (دست و پا چلفتی ) معنی بی عرضه و نالایق و بی دست و پا دهد، چنانکه گویند: فلان کس دست و پا چلفتی است ، یعنی عرضه و لیاقت انجام کاری را ندارد.
لفتیلغتنامه دهخدالفتی . [ ل ِ ] (ص نسبی ) منسوب به لفت . شلغمی . || (اِ) لفتیه . شلغم با. آش شلغم : کاچیش و زیر و رشته نایب لفتی حاجب هریسه دربان . فخرالدین منوچهر.|| قنبیط بری (دزی ).
لفتیلغتنامه دهخدالفتی . [ ل ِ ] (ص نسبی ) منسوب به لفت . شلغمی . || (اِ) لفتیه . شلغم با. آش شلغم : کاچیش و زیر و رشته نایب لفتی حاجب هریسه دربان . فخرالدین منوچهر.|| قنبیط بری (دزی ).
دم کلفتیلغتنامه دهخدادم کلفتی . [ دُ ک ُ ل ُ ] (حامص مرکب ) (اصطلاح عامیانه ) صفت دم کلفت . تمول . پولداری . (یادداشت مؤلف ). رجوع به دم کلفت شود.
پوست کلفتیلغتنامه دهخداپوست کلفتی . [ ک ُ ل ُ ] (حامص مرکب ) حالت و چگونگی پوست کلفت . صفت پوست کلفت . || مقاومت در سختیها. || گرانجانی .
چلفتیلغتنامه دهخداچلفتی . [ چ ُ ل ُ ] (ص ) در تداول عامه ، چون به دنبال دست و پاآید (دست و پا چلفتی ) معنی بی عرضه و نالایق و بی دست و پا دهد، چنانکه گویند: فلان کس دست و پا چلفتی است ، یعنی عرضه و لیاقت انجام کاری را ندارد.
حبق الفتیلغتنامه دهخداحبق الفتی . [ ح َ ب َ قُل ْف َ تا ] (ع اِ مرکب ) مرزنگوش . مرزنجوش . حبق الفیل . حبق القنا. (منتهی الارب ).
شلفتیلغتنامه دهخداشلفتی . [ ش ُ ل ُ ] (ص ) (اصطلاح عامیانه )و ظاهراً صورتی دیگر از چلفتی است بمعنی دست و پا چلفتی و معمولاً این صفت به آدمهای چلمن ، پخمه ، بی عرضه ، گول و بیکاره اطلاق میشود. (فرهنگ لغات عامیانه ).