خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لفج فروهشتن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
لفج فروهشتن
لغتنامه دهخدا
لفج فروهشتن . [ ل َ ف ُ هَِ ت َ ] (مص مرکب ) به خشم اندرشدن .(فرهنگ اسدی نسخه ٔ نخجوانی ). کسی را که به خشم شود گویند: لفج فروهشته است یا لفج انداخته : خروشان ز زابل همی رفت زال فروهشته لفج و برآورده یال . فردوسی .فروهشت لفج و برآورد کفج به کردار قیر...
-
واژههای مشابه
-
لفج فروبردن
لغتنامه دهخدا
لفج فروبردن . [ ل َ ف ُ ب ُ دَ ] (مص مرکب ) لب ولوچه آویزان بودن . به خشم آمدن . (اسب ) : گسسته لگام و نگونسارزین فروبرده لفج و برآورده کین .فردوسی .
-
جستوجو در متن
-
فروهشتن
لغتنامه دهخدا
فروهشتن . [ ف ُ هَِ ت َ ] (مص مرکب ) فروگذاشتن . فرونهادن . نهادن . گذاشتن : چو نوذر فروهشت پی در حصاربدو بسته شد راه جنگ سوار. فردوسی .او چو فروهشت زیر پای تراچون که تو او را ز دل برون نهلی ؟ ناصرخسرو. || بازکردن و فروگذاردن و به پایین رها کردن موی ...