خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لماع پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
ابتداع
فرهنگ فارسی عمید
۱. چیز تازهای آوردن؛ نوآوری.۲. بدعت.
-
ابتلاع
فرهنگ فارسی عمید
به گلو فروبردن؛ بلعیدن.
-
ابتیاع
فرهنگ فارسی عمید
خریدن؛ خریداری کردن؛ خریداری.
-
ابداع
فرهنگ فارسی عمید
۱. پدید آوردن چیزی نو؛ نو آوردن؛ چیز تازه آوردن.۲. کار تازهای کردن.۳. خلقت؛ آفریدن.۴. (ادبی) در بدیع، آوردن چند صنعت ادبی (مانند جناس، قلب، متضاد، و ردالصدرعلیالعجز) در یک بیت شعر یا عبارت، مانندِ این شعر: جهان گشاده ثنای تو را چو شیر دهان / زمانه ...
-
اتباع
فرهنگ فارسی عمید
۱. (سیاسی) مردمی که به لحاظ حقوقی در یک کشور زندگی میکنند. = تبعه۲. [قدیمی] = تابع
-
اتساع
فرهنگ فارسی عمید
۱. گشاد شدن؛ فراخ شدن؛ پهناور شدن؛ گشادگی؛ فراخی.۲. (ادبی) در بدیع، گفتن شعری که بتوان آن را به چند نوع معنی و تفسیر کرد، مانندِ این بیت: لبان لعل تو با هرکه در حدیث آید / بهراستی که ز چشمش بیوفتد مرجان (سعدی۲: ۶۶۴). Δ مصراع دوم را به دو صورت ...
-
اجتماع
فرهنگ فارسی عمید
١. دور هم گرد آمدن؛ به هم پیوستن؛ جمع شدن.۲. (اسم) = جامعه۳. (اسم) گروهی از مردم که در یک جا جمع شده باشند.
-
اجماع
فرهنگ فارسی عمید
۱. اتفاق و هماهنگی گروهی در امری؛ متفق شدن.۲. (فقه) اتحاد فقها در مسئلهای شرعی؛ از اصول چهارگانه.
-
اختداع
فرهنگ فارسی عمید
فریفتن؛ فریبکاری؛ حیلهگری.
-
اختراع
فرهنگ فارسی عمید
۱. وسیله یا چیزی تازه و بینظیر و بدون نمونۀ قبلی که قبلاً شخصی نظیر آن را نساخته باشد.۲. (اسم مصدر) ساختن چیزی یا پدید آوردن روشی که پیشتر مانند آن دیده نشده باشد.۳. (اسم مصدر) [قدیمی] خلق کردن؛ آفریدن.۴. (اسم مصدر) [قدیمی] پدید آوردن چیز نو.
-
اختلاع
فرهنگ فارسی عمید
۱. (فقه) = طلاق 〈 طلاق خُلع۲. [قدیمی] برکندن.۳. [قدیمی] گرفتن مال کسی.
-
ادعا
فرهنگ فارسی عمید
۱. گفتن سخنی که هنوز درستی یا نادرستی آن اثبات نشده است؛ مدعی شدن.۲. (حقوق) اقامۀ دعوی.۳. خودبینی؛ خودستایی.
-
ارباع
فرهنگ فارسی عمید
۱. [جمعِ رَبع] = ربع۱۲. [جمعِ رُبع] = رُبع
-
ارتجاع
فرهنگ فارسی عمید
۱. بازگشتن به حال اول؛ برگشتن.۲. [مجاز] ضدیت و مخالفت با تجدد جامعه و تمایل به اوضاع قدیمی.
-
ارتداع
فرهنگ فارسی عمید
بازایستادن و خودداری کردن از کاری.