چلمبرلغتنامه دهخداچلمبر. [ چ ِ ل ِ ب ُ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان خرقان شرقی بخش آوج شهرستان قزوین که سردسیر و کوهستانی است و 287 تن سکنه دارد، آبش از چشمه سار. محصولش غلات و باغات . شغل اهالی زراعت و بافتن گلیم و جاجیم وراهش مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ا
لمبرلغتنامه دهخدالمبر. [ ل َ / ل ُ ب ُ ] (اِ) لنْبُر. در اصطلاح بنایان ، فشاری که از حمل زاید بر قوت حامل پدید آید.- لمبر پیدا کردن دیواری ؛ در قسمتی شکست برداشتن بدانسان که قسمت فوق آن لرزد و بیم افتادن بود.
لمبرلغتنامه دهخدالمبر. [ ل ُ ب َ ] (اِ) لُنْبَر. در تداول عوام ، قسمت زیر سرین ازپشت . گوشت سرین . گوشت پشت ران آدمی خاصه فربه آن .
لمبرلغتنامه دهخدالمبر. [ ل ُ ب َ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان گیوی بخش سنجید شهرستان هروآباد، واقع در پانزده هزارگزی خاوری سنجید و پانزده هزارگزی شوسه ٔ هروآباد به اردبیل . کوهستانی ، سردسیر و دارای 513 تن سکنه . آب آن از چشمه . محصول آنجا غلات و حبوبات . شغل اهال
لمبرلغتنامه دهخدالمبر. [ ل َ / ل ُ ب ُ ] (اِ) لنْبُر. در اصطلاح بنایان ، فشاری که از حمل زاید بر قوت حامل پدید آید.- لمبر پیدا کردن دیواری ؛ در قسمتی شکست برداشتن بدانسان که قسمت فوق آن لرزد و بیم افتادن بود.
لمبرلغتنامه دهخدالمبر. [ ل ُ ب َ ] (اِ) لُنْبَر. در تداول عوام ، قسمت زیر سرین ازپشت . گوشت سرین . گوشت پشت ران آدمی خاصه فربه آن .
لمبرلغتنامه دهخدالمبر. [ ل ُ ب َ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان گیوی بخش سنجید شهرستان هروآباد، واقع در پانزده هزارگزی خاوری سنجید و پانزده هزارگزی شوسه ٔ هروآباد به اردبیل . کوهستانی ، سردسیر و دارای 513 تن سکنه . آب آن از چشمه . محصول آنجا غلات و حبوبات . شغل اهال
لمبرلغتنامه دهخدالمبر. [ ل ُ ب َ ](اِخ ) دهی جزء دهستان مشکین خاور بخش مرکزی شهرستان مشکین شهر، واقع در 24هزارگزی خاور خیاو و پانصدگزی شوسه ٔ خیاو به اردبیل . جلگه ، معتدل و دارای 440 تن سکنه . آب آن از چشمه و سبلان و نهر انا
چلمبرلغتنامه دهخداچلمبر. [ چ ِ ل ِ ب ُ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان خرقان شرقی بخش آوج شهرستان قزوین که سردسیر و کوهستانی است و 287 تن سکنه دارد، آبش از چشمه سار. محصولش غلات و باغات . شغل اهالی زراعت و بافتن گلیم و جاجیم وراهش مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ا
لمبرلغتنامه دهخدالمبر. [ ل َ / ل ُ ب ُ ] (اِ) لنْبُر. در اصطلاح بنایان ، فشاری که از حمل زاید بر قوت حامل پدید آید.- لمبر پیدا کردن دیواری ؛ در قسمتی شکست برداشتن بدانسان که قسمت فوق آن لرزد و بیم افتادن بود.
لمبرلغتنامه دهخدالمبر. [ ل ُ ب َ ] (اِ) لُنْبَر. در تداول عوام ، قسمت زیر سرین ازپشت . گوشت سرین . گوشت پشت ران آدمی خاصه فربه آن .
لمبرلغتنامه دهخدالمبر. [ ل ُ ب َ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان گیوی بخش سنجید شهرستان هروآباد، واقع در پانزده هزارگزی خاوری سنجید و پانزده هزارگزی شوسه ٔ هروآباد به اردبیل . کوهستانی ، سردسیر و دارای 513 تن سکنه . آب آن از چشمه . محصول آنجا غلات و حبوبات . شغل اهال
لمبرلغتنامه دهخدالمبر. [ ل ُ ب َ ](اِخ ) دهی جزء دهستان مشکین خاور بخش مرکزی شهرستان مشکین شهر، واقع در 24هزارگزی خاور خیاو و پانصدگزی شوسه ٔ خیاو به اردبیل . جلگه ، معتدل و دارای 440 تن سکنه . آب آن از چشمه و سبلان و نهر انا