لغتنامه دهخدا
لمص . [ ل َ ] (ع اِ)فالوده . || فالوده مانند بی شیرینی که کودکان با دوشاب خورند. (منتهی الارب ). شی ٔ مثل الفالوذج لا حلاوة له یؤکل مع الدبسر. (بحر الجواهر). ظاهراً آرد سرخ کرده ٔ با روغن باشد که شیرینی آن را شیره کنندگاه خوردن : و لعلک امرت خادمک ان