لحاسملغتنامه دهخدالحاسم . [ ل َ س ِ ] (ع اِ) ج ِ لحسم . ره گذرهای آب وادی که تنگ باشد. (منتهی الارب ).
لهاشملغتنامه دهخدالهاشم . [ ل َ ش ُ ] (ص ) هر چیز بد و زشت و نازیبا و دون را گویند. (جهانگیری ). هر چیز زبون و زشت و نازیبا و دون و بد را گویند. (برهان ) : شعر ژاژیدن لهاشم توست علک خائیدن لهاشم خر. سوزنی .تو نیستی از جمع کریمان نفا