لولغتنامه دهخدالو. (پسوند) مزید مؤخر امکنه باشد: پیچه لو.آب لو. مقصودلو. کندلو. دیرسمالو. زیادلو. فراسانلو.بالو. خرسگلو. قولو. فهلو (پهله = فهله ). سپانلو.
لولغتنامه دهخدالو. [ ل َ ] (ع حرف ) حرف شرط. اگر. اِن . گر. لوفُرض ِ، اگر فرض شود. ولو، ولو اینکه ، اگر هم . صاحب منتهی الارب گوید: هو حرف یقتضی فی الماضی امتناع مایلیه و استلزامه لتالیه . سیبویه ... (منتهی الارب ) : شک نیاوردگان کرده یقین اِن و لوشان به جای
لوـ لوlo-lo, lift-on lift-offواژههای مصوب فرهنگستاننوعی بارگیری و تخلیه، بهویژه در کشتیهای بارگُنجی، که در آن از جرثقیل برای جابهجایی بار استفاده میشود
سحابی کلاینمن ـ لوKleinmann-Low Nebula, KL Nebulaواژههای مصوب فرهنگستانمنبعی نیرومند و گسترده از تابش فروسرخ که در پشت سحابی جبار قرار دارد
پلیاتیلن کمچگالیlow-density polyethylene, LDPEواژههای مصوب فرهنگستانپلیاتیلن با چگالی حدود 0/912 تا 0/925 g/cm3
پلیاتیلن بسیارکمچگالیvery low density polyethylene, VLDPEواژههای مصوب فرهنگستانپلیاتیلن با چگالی 0/900 تا 0/915 g/cm3
لؤلولغتنامه دهخدالؤلؤ. [ ل ُءْ ل ُءْ ] (ع اِ) مروارید خُرد. مقابل دُرّ و مروارید درشت . دُرّ. گوهر. جوهر . گهر. دانه ٔ مروارید. مروارید. (از ترجمان القرآن جرجانی ) (منتهی الارب ). مروارید خوشاب . (مهذب الاسماء). مرجان (پیش تازیان ، به قول اسدی در لغت نامه ). ج ، لاَّلی . و بعضی گفته اند که
لؤیلغتنامه دهخدالؤی . [ ل ُ ءَ ] (اِخ ) ابن غالب و هو الاصل الثالث من قریش و یتفرع منه علی حاشیة عمود للنسب ثلاث قبائل . (صبح الاعشی ج 1 ص 352).
لؤیلغتنامه دهخدالؤی . [ ل ُءَ ] (اِخ ) ابن غالب بن فهربن مالک ، مکنی به ابوکعب .جدی جاهلی از قریش و جد هفتم رسول صلوات اﷲ علیه .
لؤلولغتنامه دهخدالؤلؤ. [ ل ُءْ ل ُءْ ] (ع اِ) مروارید خُرد. مقابل دُرّ و مروارید درشت . دُرّ. گوهر. جوهر . گهر. دانه ٔ مروارید. مروارید. (از ترجمان القرآن جرجانی ) (منتهی الارب ). مروارید خوشاب . (مهذب الاسماء). مرجان (پیش تازیان ، به قول اسدی در لغت نامه ). ج ، لاَّلی . و بعضی گفته اند که
لوح محفوظلغتنامه دهخدالوح محفوظ. [ ل َ ح ِ م َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) قال اﷲ تعالی : فی لوح محفوظ، قیل هو لوح ما فی السماء و مکتوب مافیه و قیل انه من نور و قیل هو ام الکتاب و قیل هو فی حفظ اﷲ کانه فی لوح . (منتهی الارب ). ام القرآن . ام الکتاب . کتاب حفیظ. (ترجمان القرآن ) :</s
لوحلغتنامه دهخدالوح . [ ل َ ] (ع اِ) هوای میان آسمان و زمین . (منتهی الارب ). میان آسمان و زمین . (مهذب الاسماء). || نام آلتی از آلات ساعات . (مفاتیح العلوم خوارزمی ). || پاتخته ٔ چوبی که جولاهه به انگشتان پا محکم میگیرد. (غیاث ). || تخته . (بحر الجواهر) (ترجمان القرآن ) (دهار). || تخته ٔ کش
دانبلولغتنامه دهخدادانبلو. [ ] (اِخ ) تیره ای از ایل اینانلواز ایلات خمسه ٔ فارس . (جغرافیای سیاسی کیهان ص 86).
دانالولغتنامه دهخدادانالو. (اِخ ) دهی است از دهستان دیزجرود بخش عجب شیر شهرستان مراغه . واقع در پنج هزارگزی شمال باختری عجب شیر و هزاروپانصدگزی جنوب شوسه ٔ بندر دانالو بمراغه . جلگه است و گرمسیر و مالاریائی دارای 797 سکنه . آب آن از قلعه چای و چاه و محصول آنجا
دانالولغتنامه دهخدادانالو. (اِخ ) دهی است از دهستان قلعه دره سی بخش حومه ٔ شهرستان ماکو. واقع در هفت هزارگزی شمال خاوری ماکو. دارای راه شوسه است . دره و معتدل و مالاریایی و 584 تن سکنه دارد. آب آن از رودخانه ٔ ساری سو و محصول آنجا غلات و حبوبات و بزرک و شغل مرد
داندولولغتنامه دهخداداندولو. [ دُ ل ُ ] (اِخ ) نام خاندانی به ونیز ایتالیا.از این خاندان چهار تن به منصب دُژی رسیده اند و دُژ عنوان رئیس جمهوری قدیم ژن و ونیز بوده است . نام دژان مذکور بدینگونه است :هانری اول ، وی به سال 1192 م . در <span class="hl" dir="ltr
دانقرالولغتنامه دهخدادانقرالو. [ ق َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان نازلو بخش حومه شهرستان ارومیه واقع در 19/5هزارگزی شمال خاوری ارومیه و 5/5هزارگزی خاور شوسه ارومیه به سلماس . جلگه است و معتدل دارای 120</s