لوذانلغتنامه دهخدالوذان . [ ل َ ] (ع اِ) کرانه ٔ چیزی . || (اِخ ) موضعی است . (منتهی الارب ). جایگاهی است در شعر راعی : قلیلاً کلا و لا بلوذان اما حلللت بالکراکر.(از معجم البلدان ).
لودونلغتنامه دهخدالودون . [ دُ ](اِخ ) نام کرسی بخش وین از ولایت شاتِل رُلت . دارای راه آهن و 5059 تن سکنه .
گلودنلغتنامه دهخداگلودن . [ گ ُ دَ ] (مص ) پر کردن . (آنندراج ). انباشتن و پر کردن . (ناظم الاطباء).
لدانلغتنامه دهخدالدان . [ ل ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِلَدن . || تثنیه ٔ لِدَة. (منتهی الارب ). || از اسماء شمشیر. (المزهر سیوطی ص 243).
خزرلغتنامه دهخداخزر. [ خ ُ زَ ] (اِخ ) ابن لوذان . او شاعری از شاعران عرب بوده است . (از منتهی الارب ).
ام شریکلغتنامه دهخداام شریک . [ اُم ْ م ِ ش َ ] (اِخ ) دختر خالدبن حبیس بن لوذان خزرجی . از زنان صحابی بوده . رجوع به الاصابة فی تمییز الصحابة ج 8 ص 247 شود.
عمرانلغتنامه دهخداعمران . [ ع ِ ] (اِخ ) ابن حطان بن ظبیان بن لوذان بن حرث بن سدوس سدوسی یا ذهلی ، مکنی به ابوشهاب . از تابعیان بود. رجوع به عمران سدوسی شود.
ابوسعیدلغتنامه دهخداابوسعید. [ اَ س َ ] (اِخ ) ابن المعلی بن لوذان الزرقی الأنصاری . صاحبی است . و نام او رافع یا حارث یا اوس است . وی دو حدیث از پیامبر صلوات اﷲ علیه آورده است . وفات او در سال 74 هَ . ق . بود.