لوزاسلغتنامه دهخدالوزاس . (اِخ ) نام منطقه ای در مرکز آلمان میان الب و ادر، در شمال بوهم و آن در سال 1815 م . میان پروس و قلمرو ساکس تقسیم شد.
لوزشلغتنامه دهخدالوزش . [ زِ ] (اِخ ) نام کرسی کانتون (لت ) از ولایت کاهر. نزدیک لت به فرانسه .دارای راه آهن و 1182 تن سکنه .
لزازلغتنامه دهخدالزاز. [ ل ِ ] (اِخ ) نام اسب حضرت رسول (ص ) که مقوقس والی مصر با ماریه ٔ قبطیه هدیه فرستاد.(منتهی الارب ). نام اسب حضرت رسول . (مهذب الاسماء).
لزازلغتنامه دهخدالزاز. [ ل ِ ] (ع اِ) پشتوان در. (منتهی الارب ). چوپ که پس در افکنند. ج ، لزز. (مهذب الاسماء). || سریش . گویند فلان لِزازُ خصم ؛ یعنی سریش خصم است . || (اِخ ) نام مردی . (منتهی الارب ).
لزازلغتنامه دهخدالزاز. [ ل ِ] (ع مص ) با هم دشمنی کردن . با هم دشمنانگی کردن . با هم خصومت ورزیدن . دشمنی . دشمنانگی . خصومت . ملازه .