لولیگریلغتنامه دهخدالولیگری . [ گ َ ] (حامص مرکب ) عمل کردن چون لولی . تباهکاری زن .- امثال : لولی گری تخم نیست که بکارند .هرکه لولیگری کرد لولی است .
لولاگرلغتنامه دهخدالولاگر. [ ل َ / لُو گ َ ] (ص مرکب ) لولائی . لولافروش . آن که لولا فروشد. لولاساز. آنکه لولا سازد.
لالارلغتنامه دهخدالالار. (اِخ ) موضعی کنار رود سیمره در خارج دره ٔکوچک کلم در دامنه ٔ کبیرکوه و بدانجا خرابه هائی از آثار عهد ساسانی باشد. (جغرافیای غرب ایران ص 293).