گلولهلغتنامه دهخداگلوله . [ گ ُ لو ل َ / ل ِ ] (اِ) غلوله . قیاس شود با هندی باستان گلاو (عدل ، لنگه )، کردی گلور ، گولوک (گلوله )، ایضاً کردی ، کلول (لوله ، غلطیدن ، سقوط سخت ) و ایضاً کردی ، گولوله . (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). غلوله که گروهه ٔ ریسمان و
لولۀ اگزوزexhaust pipeواژههای مصوب فرهنگستانلولهای که چندراهۀ دود یا چندراهۀ لولهای دود را به منبع/ انبارۀ اگزوز وصل میکند
چندراهۀ دودexhaust manifoldواژههای مصوب فرهنگستانچندراههای که دود حاصل از احتراق را به لولۀ اگزوز هدایت میکند
چندراهۀ لولهای دودexhaust headerواژههای مصوب فرهنگستانچندراهۀ دودی که لولههای خروجی از دریچههای دود سیلندرها یکبهیک به آن وصل میشوند و لولۀ اگزوز به آن متصل است
دوراهی منبع اگزوزexhaust cutout, cutoutواژههای مصوب فرهنگستانقطعهای دوشاخه که در مسیر لولۀ اگزوز قرار میگیرد و به کمک یک شیر جریان دود را ازطریق منبع اگزوز یا مستقیماً به بیرون هدایت میکند متـ . دوراهی انبارۀ اگزوز
لولهلغتنامه دهخدالوله . [ لو ل َ / ل ِ ] (اِ) انبوب . نایژه . قصب . قصبه . اَنبوبه . نایزه . تنبوشه . تنوره . مِبْزَل . مِبزَلَه . ماشوره . (برهان ). ناوه ٔ کوزه . (آنندراج ). هر چیز میان کاواک دراز که گذرانیدن مایعی را به کار باشد. هر مجرای استوانه ای شکل .
لولهفرهنگ فارسی عمید۱. استوانۀ دراز فلزیِ توخالی که از فلز، پلاستیک یا مواد دیگر تهیه میشود و برای عبور گاز، آب و امثال آن به کار میرود.۲. هرچیز دراز و استوانهشکل که میان آن خالی باشد: لولهٴ قلیان.
خواب قیلولهلغتنامه دهخداخواب قیلوله . [ خوا / خا ب ِ ق َ / ق ِ لو ل َ / ل ِ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) خواب قبل از چاشت . خواب قبل از ظهر. خواب قبل از زوال . رجوع به قیلوله شود.
گلولهلغتنامه دهخداگلوله . [ گ ُ لو ل َ / ل ِ ] (اِ) غلوله . قیاس شود با هندی باستان گلاو (عدل ، لنگه )، کردی گلور ، گولوک (گلوله )، ایضاً کردی ، کلول (لوله ، غلطیدن ، سقوط سخت ) و ایضاً کردی ، گولوله . (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). غلوله که گروهه ٔ ریسمان و
گه لولهلغتنامه دهخداگه لوله . [ گ ُه ْ ل َ / ل ِ ] (اِ مرکب ) لوله ٔ گه . سنده . پلیدی و نجاست استوانه ای شکل . || در تداول عامه ، دشنامی است به کنایه .
کمان گلولهلغتنامه دهخداکمان گلوله . [ ک َ گ ُ ل َ / ل ِ ] (اِ مرکب ) کمان گروهه . (برهان ذیل کمان گروهه ). رجوع به کمان گروهه شود.
لولهلغتنامه دهخدالوله . [ لو ل َ / ل ِ ] (اِ) انبوب . نایژه . قصب . قصبه . اَنبوبه . نایزه . تنبوشه . تنوره . مِبْزَل . مِبزَلَه . ماشوره . (برهان ). ناوه ٔ کوزه . (آنندراج ). هر چیز میان کاواک دراز که گذرانیدن مایعی را به کار باشد. هر مجرای استوانه ای شکل .