خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لوند پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
آب بند
فرهنگ فارسی عمید
۱. کسی که یخ میسازد.۲. آنکه بستنی و پالوده یا ماست و پنیر و خامه درست میکند.۳. (اسم) سد.
-
آبرومند
فرهنگ فارسی عمید
۱. آبرودار؛ باآبرو؛ دارای اعتبار و شرف.۲. عفیف.۳. بامناعت.
-
آبکند
فرهنگ فارسی عمید
۱. (زمینشناسی) زمینی که آب آن را کنده، گود و ناهموار کرده باشد.۲. آبگیر؛ تالاب: ◻︎ هرکه باشد تشنه و چشمه نیابد هیچجای / بیگمان راضی بیاید گر بیابد آبکند (شهید بلخی: شاعران بیدیوان: ۳۰).۳. [قدیمی] آبانبار.
-
آبوند
فرهنگ فارسی عمید
۱. آوند؛ ظرف آب.۲. کوزه.۲. آبخوری.
-
آخوند
فرهنگ فارسی عمید
۱. ملاّ.۲. معلم.۳. عالِم روحانی؛ واعظ و پیشوای مذهبی.
-
آرزومند
فرهنگ فارسی عمید
۱. وِیژگی کسی که آرزوی چیزی دارد؛ مشتاق.۲. [قدیمی، مجاز] نیازمند.۳. [قدیمی، مجاز] عاشق.
-
آزارمند
فرهنگ فارسی عمید
۱. علیل؛ بیمار.۲. دردمند؛ رنجور.
-
آزمند
فرهنگ فارسی عمید
صاحب آز؛ حریص؛ آزور؛ آزناک.
-
آژند
فرهنگ فارسی عمید
گلی که در ساختمان روی سنگ یا آجر میکشند و بعد سنگ یا آجر دیگر را روی آن میگذارند؛ ملاط.
-
آسمان رند
فرهنگ فارسی عمید
= آسمانخراش
-
آسمند
فرهنگ فارسی عمید
۱. دروغگو؛ فریبدهنده.۲. سرگشته؛ حیران.
-
آفند
فرهنگ فارسی عمید
جنگ؛ پیکار؛ نبرد؛ دشمنی: ◻︎ ابری بفرست بر سر ری / بارانْش ز هول و بیم و آفند (بهار: ۲۸۸).
-
آکند
فرهنگ فارسی عمید
۱. = آکندن۲. آکنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): پشمآ کند، کژآکند، ◻︎ بر بستر غم خفت حسود تو چنان زار / کش تن شود از بار قزاکند شکسته (سوزنی: ۳۳۶).
-
آند
فرهنگ فارسی عمید
قطب مثبت باتری الکتریکی و مانند آنه؛ جریان برق.
-
آورند
فرهنگ فارسی عمید
۱. مکر؛ حیله؛ فریب.۲. [مجاز] = اورند