لواحةلغتنامه دهخدالواحة. [ ل َوْ وا ح َ ] (ع ص ) سخت رنگ روی گرداننده و سیاه کننده . (منتخب اللغات ) : و ما اءَدراک ما سقر. لاتبقی و لاتذر. لواحة للبشر. (قرآن 27/74-29).
لَوَّاحَةٌفرهنگ واژگان قرآنبسیار سیاه کننده ( از مصدر تلويح است که به معناي دگرگون کردن رنگ چيزي به سياهي است و به نقل بعضی به سرخی)
لامت لووایهلغتنامه دهخدالامت لووایه . [ م ُ ل ُ ی ِ ] (اِخ ) فرانسوا. ادیب و فیلسوف فرانسوی و یکی از نمایندگان مرتابین . مولد پاریس 1672-1588 م .
لووعلغتنامه دهخدالووع . [ ل ُ ] (ع مص ) لوع . بددل گردیدن و حریص و بدخوی گشتن . (منتهی الارب ). رجوع به لوع شود.
درخشلغتنامه دهخدادرخش . [ دَ رَ / دُ رَ / دُ رُ ] (اِ) درفش . روشنی . روشنایی .تابش . فروغ و روشنی هر چیزی . (از برهان ). روشنی . (غیاث ). تابندگی . (آنندراج ). شعشعه . پرتو : چو برزد سنان آفتاب بل