لؤلوءةلغتنامه دهخدالؤلوءة. [ ل ُءْ ل ُ ءَ ] (اِخ ) بنت عبداﷲ. محدثة سمع علیها حوالی القرن السابع للهجرة المجلس الاربعون من امالی هبةاﷲبن الحسن بن هبةاﷲ الشافعی . (اعلام النساء ج 3 ص 1364).
لؤلوءةلغتنامه دهخدالؤلوءة. [ ل ُءْ ل ُ ءَ ] (اِخ ) کنیز عبداﷲبن عقیل . رجوع به عقدالفرید ج 4 ص 54 شود.
لؤلوءةلغتنامه دهخدالؤلوءة. [ ل ُءْ ل ُ ءَ ] (اِخ ) مولاة الانصار راویة من راویات الحدیث روت عن ابی حرفة الانصاری المازنی . و روی عنها محمدبن یحیی بن حبان . (اعلام النساء ج 3 ص 1364).
لؤلوءةلغتنامه دهخدالؤلوءة. [ ل ُءْ ل ُ ءَ ] (ع اِ) یکدانه مروارید. یکی لؤلؤ. یکی مروارید. (منتهی الارب ).
لؤلوءةلغتنامه دهخدالؤلوءة. [ ل ُءْ ل ُ ءَ ] (اِخ ) آبی است به سماوه ٔ کلب . || قلعتی نزدیک طرسوس که به دست مأمون گشوده شد به جنگ . (از معجم البلدان ).
لولوةدیکشنری عربی به فارسیمرواريد , در , لولو , اب مرواريد , مردمک چشم , صدف , بامرواريد اراستن , صدف وارکردن , مرواريدي
لالویهلغتنامه دهخدالالویه . [ ی َ ] (اِخ ) نام جد ابی الحسن علی بن محمدبن علی بن لالویه . (سمعانی ورق 595).
گلالیوهلغتنامه دهخداگلالیوه . [ گ َ لی وَ / وِ ] (ص ) ابله . احمق . کالیوه . کالیو. (شعوری ج 2 ورق 306). ظاهراً «کالیوه » و رجوع به گلالتو شود.
لؤلؤئیلغتنامه دهخدالؤلؤئی . [ ل ُ ءْ ل ُ ] (ص نسبی ) منسوب به لؤلؤ : پیراهن لؤلؤئی برنگ کامه وآن کفش دریده و به سر بر لامه . مرواریدی .|| لؤلؤفروش . (سمعانی ). || مرواریدک و آن قسمی آبله است . || شیوه ای ازخط <span class="hl"
لؤلؤئیلغتنامه دهخدالؤلؤئی . [ ل ُءْ ل ُ ] (اِخ ) حسن بن زیاد لؤلؤئی . فقیه ، مکنی به ابوعلی . از اصحاب ابوحنیفه و شاگردان او. او راست : کتاب ادب القاضی ، کتاب الخصال ، کتاب معانی الایمان ، کتاب الخراج ، کتاب الوصایا، کتاب الفرایض و هم کتاب امالی فی الفروع و غیره . یحیی بن آدم گفت : فقیه تر
لؤلوءةالکبیرةلغتنامه دهخدالؤلوءةالکبیرة. [ ل ُءْ ل ُ ءَ تُل ْ ک َ رَ ] (اِخ ) محله ٔ بزرگی به دمشق بیرون دروازه ٔ جابیة و بدانجا گروهی از رواة سکنی داشتند. (از معجم البلدان ).
مسجورةلغتنامه دهخدامسجورة. [ م َ رَ ] (ع ص ) تأنیث مسجور: لؤلوءة مسجورة؛ کثیرةالماء. (اقرب الموارد). مروارید آبدار.
بحرانیلغتنامه دهخدابحرانی . [ ب َ ] (اِخ ) یوسف بن احمد از فقهای امامیه بود. او راست : کشکول البحرانی . لؤلوءة البحرین . (از معجم المطبوعات ).
وناةلغتنامه دهخداوناة. [ وَ ] (ع اِ) مروارید. (منتهی الارب ) (آنندراج ). لؤلوءة. (اقرب الموارد). || (ص ) (امرأة...) زن بردبار و سست و آهسته و باوقار در نشست و برخاست و رفتار (و گاهی واو به همزه بدل شود و اناة گفته شود). (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد).
درازیلغتنامه دهخدادرازی . [ دَرْ را زی ی ] (اِخ ) یوسف بن ابراهیم درازی بحرانی ، مکنی به ابن عصفور، از آل عصفور. فقیه امامی قرن دوازدهم هجری . وی از اهالی بحرین بود. به سال 1107 هَ . ق . متولد شد و در سال 1186 هَ . ق . در شهر
ابن عطیهلغتنامه دهخداابن عطیه . [ اِن ُ ع َ طی ی َ ] (اِخ ) ابوالهیجا مقاتل بن عطیةبن مقاتل البکری الحجازی ، ملقب به شبل الدوله . ادیب و شاعر. او یکی از امیرزادگان عرب بود و برای نِقاری که میان او و برادران افتاد از موطن خویش رحلت کرد و به بغداد و سپس بخراسان و بعد از آن بغزنه شد و هم بخراسان باز
لؤلوءةالکبیرةلغتنامه دهخدالؤلوءةالکبیرة. [ ل ُءْ ل ُ ءَ تُل ْ ک َ رَ ] (اِخ ) محله ٔ بزرگی به دمشق بیرون دروازه ٔ جابیة و بدانجا گروهی از رواة سکنی داشتند. (از معجم البلدان ).
ابولؤلوءةلغتنامه دهخداابولؤلوءة. [ اَ ل ُءْ ل ُ ءَ ] (اِخ ) الهنی . محدث است . و ولیدبن ابی زینب از او روایت کند.