لواعجلغتنامه دهخدالواعج . [ ل َ ع ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ لاعجة. سوزشها. سوزنده .(غیاث ). سوزندگان . سوزندگان جلد و به دردآورندگان بدن : و لواعج این مصیبت قوی عزایم را غلبه کرد و پرده از صبر و شکیبائی برداشت . (تاریخ بیهقی ص 97). انواع حزن و
چلیپاوشلغتنامه دهخداچلیپاوش . [ چ َ وَ ] (ص مرکب ) چلیپاوار. صلیب مانند. به شکل خاج .- زلف چلیپاوش ؛ کنایه از زلف پرچین وشکن . زلف خم اندرخم و شکن درشکن : حلقه ٔ آن جعد او سلسله جنبان کیست زلف چلیپاوشش آفت ایمان کیست . <p class="au
لاویجلغتنامه دهخدالاویج . (اِخ ) از بلوکات ناحیه ٔ نور و مازندران . عده ٔ قرای آن 15 و مرکز آن لاویج و جمعیت تقریبی آن 2055 نفر و محدود است از شمال به میان بند و از شرق به ناتلکنار و از جنوب به میان رود علیاو از مغرب به هلوپشه