در گویش گنابادی یعنی بدن مرده ، لاشه
لجن،آدم پست
پارچهاى که بهصورت راههاى موازى پاره شده باشد.
تربیت بد
خوشههای کوچک که یک خوشه بزرگ را تشکیل میدهند.
لش و لوش . [ ل َ ش ُ ] (ص مرکب ، از اتباع ) رجوع به لش شود.
جامع، لش، تنه لش، کودن، سنگین، گنده، لخت
لشی . [ ل َ ] (حامص )عمل مردم لش . بی عاری . بی غیرتی . و رجوع به لش شود.
آویخته ، لش
لش بازی . [ ل َ ] (حامص مرکب ) بیعاری . عمل بیعاران . کارهای مردم لش .
در گویش گنابادی به معنای هیزم و چوب میباشد.