نعش
لجن،آدم پست
پارچهاى که بهصورت راههاى موازى پاره شده باشد.
تربیت بد
خوشههای کوچک که یک خوشه بزرگ را تشکیل میدهند.
لش و لوش . [ ل َ ش ُ ] (ص مرکب ، از اتباع ) رجوع به لش شود.
لش مرده . [ ل َ م ُ دَ / دِ ] (اِ مرکب ) رجوع به لش ، لاش و لاش مرده شود.
آدم فاسد
زیر خاک کردن کُلَش با شخم زدن
کُلَش گیاهانی مانند ذرت که ساقهای نسبتاً ضخیم دارند
نگه داشتن کُلَش بر روی زمین بهصورت خاکپوش
بیکاره.
ساقه بدون خوشه گندم، جای درو شده