چلک چلکلغتنامه دهخداچلک چلک . [ چ ِ ل ِ چ ِ ل ِ ] (اِ صوت ) آواز کفش های پاشنه خوابیده هنگام راه رفتن کسی که از این نوع کفش در پای دارد. نقل صوت کفش آنگاه که به سبکی و کاهلی روند. صدای کفش هایی از نوع نعلین به هنگام راه رفتن با آنها، چلیک چلیک ، چلپ چلپ . و رجوع به چلپ چلپ و چلیک چلیک شود.
چلیک چلیکلغتنامه دهخداچلیک چلیک . [ چ ِ چ ِ ] (اِ صوت مرکب ) صدای کفش های پاشنه خوابیده و نعلین به هنگام راه رفتن . چلک چلک . چلپ چلپ . صدای راه رفتن کسانی که نعلین و اقسام دیگر کفشهای پاشنه خوابیده به پادارند. صدای به زمین کشیدن پاشنه های کفش راحتی یا نعلین هنگام راه رفتن . و رجوع به چلک چلک و چل
لق لقلغتنامه دهخدالق لق . [ ل َ ل َ ] (اِخ ) دهی از دهستان تبادکان بخش حومه ٔ ارداک شهرستان مشهد، واقع در 21هزارگزی شمال مشهد. جلگه ، معتدل و دارای 293 تن سکنه . آب آن از قنات . محصول آنجا غلات . شغل اهالی زراعت و مالداری و را
لک لکلغتنامه دهخدالک لک . [ ل َ ل َ ] (اِخ ) دهی مرکز دهستان بهمئی گرمسیر بخش کهکیلویه ٔ شهرستان بهبهان ، واقع در 42000گزی خاور شوسه ٔ جایزان به آغاجاری . دشت ، گرمسیرو مالاریائی و دارای 100 تن سکنه . آب آن از چشمه . محصول آنج
لچکلغتنامه دهخدالچک . [ ل َ چ َ / ل َچ ْ چ َ ] (اِ) چارقد خرد سه گوش که زنان و اطفال بر سر پوشند. چارقد خرد. چارقد کوچک . مقنع کوچک . پارچه ای چهارگوشه که دو تا کرده سه گوشه بر سراندازند و دو سرش زیر گلوبسته شود. پارچه ای باشد مربع که زنان هر دو گوشه ٔ آن را
لچکفرهنگ فارسی معین(لَ چَ یا چَّ) [ تر. ] (اِ.) چارقد، روسری . ؛ ~به سر کنایه از: زن ، دشنامی است مردان ترسو و بی جربزه را.
دلچکلغتنامه دهخدادلچک . [ ] (اِخ ) نام سخره ٔ سلطان محمود سبکتکین ، که از اهالی قاین بوده است . (از نزهة القلوب حمداﷲ مستوفی ج 3 ص 146). اما شاید کلمه مصحف دلحک (طلحک ) باشد.
خنلچکلغتنامه دهخداخنلچک . [ خ ُ ل َ چ َ ] (اِ) نام گیاهی است . || ریش در پشت اسب . || ستور بارکش . (ناظم الاطباء).
لچکلغتنامه دهخدالچک . [ ل َ چ َ / ل َچ ْ چ َ ] (اِ) چارقد خرد سه گوش که زنان و اطفال بر سر پوشند. چارقد خرد. چارقد کوچک . مقنع کوچک . پارچه ای چهارگوشه که دو تا کرده سه گوشه بر سراندازند و دو سرش زیر گلوبسته شود. پارچه ای باشد مربع که زنان هر دو گوشه ٔ آن را