لیةلغتنامه دهخدالیة. [ ] (اِخ ) (وادی ...) در لغت نامه های عرب در ماده ٔ «حصن » آمده است : حصان قلعةٌ بوادی لیه . تاج العروس هم شرحی نمی دهدو من گمان میکنم رود کوادالت در اندلس باشد. واﷲ اعلم . و رجوع به لبه شود.
لیةلغتنامه دهخدالیة. [ لی ی َ ] (اِخ ) رودباری است مر ثقیف را. || کوهی به طائف که اعلای آن ثقیف و اسفل آن نصیربن معاویه راست . (منتهی الارب ). کوهی به طائف و پیغمبر اکرم هنگام مراجعت از حنین بدانجا آمد و امر داد که حصار مالک بن عوف قائد غطفان را در حضور وی ویران سازند. (از معجم البلدان ).<br
لایی بارload dividerواژههای مصوب فرهنگستانافزارهای برای مهار حرکتهای طولی ناخواستۀ بار در واگنهای بسته
له لهلغتنامه دهخداله له . [ ل َه ْ ل َه ْ ] (اِ صوت ) آواز نفس پیاپی سگ با بیرون کردن زبان گاه تشنگی . رجوع به له له زدن شود.
ليةدیکشنری عربی به فارسیپيچ , تاب , نخ يا ريسمان تابيده , پيچ خوردگي , پيچيدن , تابيدن , پيچ دار کردن
درولیةلغتنامه دهخدادرولیة. [ دَ رَ ی َ / لی ی َ ] (اِخ ) شهری است در ارض روم . (از معجم البلدان ). شهری است به روم و عوام الناس آن را دولو گویند. (منتهی الارب ). این شهر را درولایوم و دورولایوم نیز نامند که از شهرهای دولت روم شرقی بوده و اکنون در کنار آن شهری س
دلیةلغتنامه دهخدادلیة. [ دُ ل َی ْ ی َ ] (ع اِمصغر) مصغردَلو. دول کوچک . (ناظم الاطباء). رجوع به دلو شود.
خالیةلغتنامه دهخداخالیة. [ ی َ ] (ع ص ) تأنیث خالی . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || زن بیکار و بی عمل . (ناظم الاطباء). || گذشته . غابر. ماضی . منه : قرون خالیة، امم خالیة، ایام خالیة. کلواواشربوا هنیئاً بما اسلفتم فی الایام الخالیة. (قرآن 25/