لیشهلغتنامه دهخدالیشه . [ ] (اِخ ) (اشعیا10:30) قریه «دان » نیست ،بلکه قریه ٔ کوچکی است که در میان جنیم و عناتوث واقع و ولتر گمان دارد همان عیسویه است که به مسافت دو میل به شمال اورشلیم واقع است . (قاموس کتاب مقدس ).
لیشهواژهنامه آزاد(واژۀ گیلکی)؛ نوعی پیچک است که به دور درختان می پیچد و بالا می رود؛ درگیلان از این گیاه برای خوراک دام استفاده می کنند.
چلسهلغتنامه دهخداچلسه . [ چ َ س َ ] (ص )خُرد. (صحاح الفرس ). کوچک . مقابل بزرگ : بنشست و یکی کاغذک چلسه برون کردحاصل شده از کدیه به جو جو نه به مثقال .انوری (از صحاح الفرس ).
لسعلغتنامه دهخدالسع. [ ل َ ] (ع مص ) گزش . گزیدن . گزیدن مار و کژدم و منج . (تاج المصادر). گزیدن مار و گژدم (بحرالجواهر). زدن و گزیدن از دنبال چنانکه در زنبور و عقرب . گزیدن مار و کژدم . یا لسع نیش زدن صاحب نیش است و لدغ گزیدن به دهان . (منتهی الارب ). قرص . || اذیت دادن کسی را به زبان و رنج
لسهلغتنامه دهخدالسه . [ ل ِ س ِ] (اِخ ) کرسی بخش در «مانش »، از ولایت کوتانس ، کنار رود آی به فرانسه ، دارای راه آهن و 1050 تن سکنه .
گرم نابلغتنامه دهخداگرم ناب . [ گ َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان لیشه پاره بخش کلیبر شهرستان اهر، واقع در 17هزاروپانصدگزی باختر کلیبر و 18هزارگزی شوسه ٔ اهر به کلیبر. هوای آن معتدل ، دارای 9 تن سک
کلیشهلغتنامه دهخداکلیشه . [ ک ِ ش ِ ] (فرانسوی ، اِ) در اصطلاح چاپ ، تصویر یا نوشته ای که بر فلز یا چوب حک کنند و آن را بهنگام چاپ کردن کتاب ، مجله و غیره بکار برند. وقتی بخواهند خطی را عیناً چاپ کنند، اول عکس آن را در روی فیلم یا شیشه ٔ حساس می گیرند، سپس یک قطعه زینک را حساس کرده همان شیشه ی
الیشهلغتنامه دهخداالیشه . [ ] (اِخ ) نام جزایری است که از آنجا آسمانجونی و ارغوانی می آورندو بگمان بعضی همان جزایر «ایولیس » و «لسبوس » و «تندوس » از جزایر آرخبیل هستند. (از قاموس کتاب مقدس ).