لیمودارولغتنامه دهخدالیمودارو. (اِ مرکب ) تین مکی . نباتی است کوهی که در بهاران از میان سنگها بروید و بوی لیمو کند و طبیعت آن گرم و خشک باشد و آن را به تازی وشیح خوانند. (جهانگیری ).
لیمودارلغتنامه دهخدالیمودار. (اِ مرکب ) درخت لیمو. || گیاهی است که در بهار از سنگ روید و بوی لیمو کند اماصحیح کلمه ، لیمو داروست . و رجوع به لیمودارو شود.
وسیخلغتنامه دهخداوسیخ . [ وَ ] (اِ) نباتی است کوهی در سنگ روید و در بهار بوی لیمو دهد، و آن را به شیراز لیمودارو گویند. طبیعت آن گرم و خشک بود. خازگِن . (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به وشیج و وشیگ و وسنگ شود.
وسنگلغتنامه دهخداوسنگ . [ وَ س َ ] (اِ) لیمودارو باشد، و آن گیاهی است کوهی که از درزهای سنگ رویدو گل آن بوی لیمو میکند، و معرب آن وسنج است ، و طبیعت آن گرم و خشک . (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). مصحف وشیگ . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به وشیگ شود.