لیمونیهلغتنامه دهخدالیمونیه . [ نی ی َ ] (اِخ ) قراحصار لیمونیه به حدود آقشهر ارزنجان ،قلعتی است . (نزهةالقلوب چ اروپا مقاله ٔ سوم ص 97).
لیمونیلغتنامه دهخدالیمونی . (ص نسبی ) منسوب به لیمون . || چیزی که لیمو در آن انداخته باشند چون سکنجبین لیمونی که بجای سرکه در آن لیمو می اندازند. (آنندراج ).
لامانیلغتنامه دهخدالامانی . (حامص ، اِ) لاف و گزاف و دروغ . (برهان ). گزافه در سخن . منسوب به فریب و دروغ . (غیاث ، از شرح خاقانی ) : چه سستی دیدی از سنت که رفتی سوی بی دینان چه تقصیر آمد از قرآن که گشتی گرد لامانی . سنائی .سخنت را ن
لمانیلغتنامه دهخدالمانی . [ ] (ص نسبی ) قسمی مروارید : و مروارید اصفهبد حرج قطری و لازک و وردی و مفرس و لمانی که هر کس مثل آن ندیده بود. (تاریخ بیهق ).
لیمانیلغتنامه دهخدالیمانی . [ ن ْ ی ْ ] (اِخ ) نام ناحیه ٔ قدیمی اورنی به فرانسه . رود آلیه آن را مشروب میسازد.
لامانیفرهنگ فارسی عمید۱. چاپلوسی.۲. هرزهگویی.۳. بیایمانی.۴. لافوگزاف.۵. دروغ.۶. (صفت) چاپلوس.۷. (صفت) لافزننده.