لیگریلغتنامه دهخدالیگری . [ گ ُ ] (اِخ ) سن آلفونس دو. مرد مذهبی ناپلی ، مولد ماریانلا (1696-1787 م .). ذکران او دوم اوت است .
لرگلغتنامه دهخدالرگ . [ ل َ ] (اِ) در تداول مردم فردوس به کاسه ٔ گلی بطور مطلق گویند ولی در گناباد خراسان لرگ به کاسه ٔگلی کثیفی که نزد سگ یا مرغ میگذارند اطلاق میشود.
لرگلغتنامه دهخدالرگ . [ ل ُ ] (اِخ ) نام کرسی بخش در «وار» از ولایت ِ دراگینیان نزدیک آرژن به فرانسه . دارای 2707 تن سکنه .
اذفونشلغتنامه دهخدااذفونش . [ اَ ] (اِخ ) چنانکه ادفونش ، صورت معرب آلفونس است . (الحلل السندسیة). اذفونش (قدیس ). رجوع به لیگُری شود. || اذفونش . کنت پوآتیِه و تولوز، پسر لوئی هشتم . (1221 - 1271م .). || اذفونش اول ملقب به جنگ
خالیگریلغتنامه دهخداخالیگری . [ گ َ ] (حامص مرکب ) ضبط دیگر «خوالیگری » بمعنی «آشپزی » است : یکی گفت ما رابه نیک اختری بباید بر شه بخالیگری . فردوسی .ببازار خالیگری ساختن شتالنگ با کعبتین باختن . اسدی (گرشاسب
خوالیگریلغتنامه دهخداخوالیگری . [ خوا / خا گ َ ] (حامص مرکب ) دیگ پزی . طباخی . آشپزی . طِباخَت . باورچی گری . آشپزی . خوراک پزی . خوردی پزی . (یادداشت بخط مؤلف ) : یکی گفت ما را بخوالیگری بباید بر شاه رفت آوری . <p class="aut
لاابالیگریلغتنامه دهخدالاابالیگری . [ اُ گ َ ](حامص مرکب ) بی باکی . بی مبالاتی . لاقیدی . سهل انگاری .
کولیگریلغتنامه دهخداکولیگری . [ ک َ / کُو گ َ ] (حامص مرکب ) غرشمالی . ارقگی . (فرهنگ فارسی معین ). سروصدا کردن . داد و بیداد راه انداختن . پررویی کردن و فحش دادن و فضاحت کردن زنان در موقع نزاع . (فرهنگ لغات عامیانه ٔ جمالزاده ).- کولیگری را
لولیگریلغتنامه دهخدالولیگری . [ گ َ ] (حامص مرکب ) عمل کردن چون لولی . تباهکاری زن .- امثال : لولی گری تخم نیست که بکارند .هرکه لولیگری کرد لولی است .