مالغتنامه دهخداما. (ع اِ) بمعنی چه و چیست . (ناظم الاطباء) (آنندراج ). کلمه ٔ استفهام است بمعنی چه چیز است . (غیاث ). چه . (ترجمان القرآن ). || هرچه و آنچه و چیزی و آنکه . (ناظم الاطباء). اسم موصول است بمعنی آنچه . (غیاث ) (آنندراج ). هرچه . آنچه . (آنندراج ). توضیح : ترکیبهائی از «ما»و «فع
مالغتنامه دهخداما. (ضمیر) ضمیر متکلم معالغیر و بیان آن به جمع و مفرد هر دو آمده است . (آنندراج ). کلمه ٔ اشاره که بدان اشاره می کنند به اول شخص جمع از هر نوع . (ناظم الاطباء). ضمیر اول شخص جمع (متکلم معالغیر) و آن ضمیر منفصل است ، گاه در حالت فاعلی باشد و گاه در حالت مفعولی و گاه در حالت اض
مادیکشنری عربی به فارسیعلا مت استفهام , حرف ربط , چه , کدام , چقدر , هرچه , انچه , چه اندازه , چه مقدار
ماه به ماهلغتنامه دهخداماه به ماه . [ ب ِ ] (ق مرکب ) از این ماه به آن ماه . (ناظم الاطباء). هر ماه . همه ماهه . ازاین ماه تا ماه دیگر. || ماه بسیار. (ناظم الاطباء). || مدت مدید. (ناظم الاطباء).
مایه به مایهلغتنامه دهخدامایه به مایه . [ ی َ / ی ِ ب ِ ی َ / ی ِ ] (ق مرکب ) رأس المال . فروختن چیزی به بهای خرید و بدون سود. مایه کاری . (فرهنگ لغات عامیانه ٔ جمال زاده ). و رجوع به مایه کاری شود.
استخراج مایعـ مایعliquid-liquid extractionواژههای مصوب فرهنگستانفرایندی که در آن اجزای محلول مایع در تماس با مایعی نامحلول جدا میشود
مأبدلغتنامه دهخدامأبد. [ م َءْ ب ِ ] (ع اِ) جا و مکان . || خانه و مسکن . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ).
مأخوذةلغتنامه دهخدامأخوذة. [ م َءْ ذَ ] (ع ص ) مؤنث مأخوذ. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به مأخوذ شود.
مأزملغتنامه دهخدامأزم . [ م َءْ زِ ] (اِخ ) نام تنگنایی که میان مکه و منی است . مأزمان . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء).
مأسلغتنامه دهخدامأس . [ م َءْس ْ ] (ع ص ) آنکه به اندرز کسی توجه نکند و سخن او را نپذیرد. (از اقرب الموارد). و رجوع به ماسی شود.
مأبضلغتنامه دهخدامأبض . [ م َءْ ب ِ ] (ع اِ) گودنای زانو. (زمخشری ، یادداشت به خط مرحوم دهخدا). باطن زانوی مردم . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). جفته ٔ زانو. گردی زیر زانو. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || باطن آرنج شتر. ج ، مآبض . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آ
ماجرالغتنامه دهخداماجرا. [ ج َ] (ع اِ مرکب ) مرکب است از ما و جری صیغه ٔ ماضی ؛ فارسیان بمعنی سرگذشت و قصه و واقعه آرند. (آنندراج ). سرگذشت و اتفاق و آنچه گذشته باشد. واقعه و حادثه و عارضه و کیفیت و صورت حال و عرض حال . قصه . (ناظم الاطباء). آنچه گذشته باشد و سرگذشت و احوال زمانه ٔ گذشته . (غی
مادرلغتنامه دهخدامادر. [ دَ ] (اِ) ترجمه ٔ «ام » که والده باشد. (آنندراج ). زنی که یک یا چند بچه بدنیا آورده باشد. (ناظم الاطباء). ام . والده . ماما. مام . ماد. مار. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). ماد. مار. پهلوی ، «ماتر» ، «مات » ظاهراً از «ماتا» ، حالت فاعلی از «ماتر» ، اوستا، «ماتر» ، ارمنی
مارلغتنامه دهخدامار. (اِ) معروف است که به زبان عربی حیه گویند. (برهان ). حیه . (ترجمان القرآن ). حیوانی دراز و خزنده و بی دست و پای که به تازی حیه گویند. ج ، ماران . (ناظم الاطباء). پهلوی «مار» ، سانسکریت ، «ماره » ، این کلمه ٔ سانسکریت بمعنی میراننده و کشنده است ، بنابراین با کلمه ٔ اوستائی
دامالغتنامه دهخداداما. (از ع ، اِ) دریا. (غیاث ). به معنی دریاست . (شعوری ج 1 ص 406 از فرهنگ حلیمی نعمة اﷲ). رجوع به داماء و نیز رجوع به دامّاء شود.
دامدامالغتنامه دهخدادامداما. (اِخ ) دهی است از دهستان چای پاره بخش قره ضیاءالدین شهرستان خوی . واقع در 8هزارگزی شمال خاوری قره ضیاءالدین و 4هزارگزی خاور شوسه ٔ قره ضیاءالدین به ماکو. دامنه است و معتدل و دارای <span class="hl" di
دانش آزمالغتنامه دهخدادانش آزما. [ ن ِ ] (نف مرکب ) آزماینده ٔ دانش . آزماینده ٔ علم و فضل . امتحان کننده ٔ دانش . علم آزما : نسبت خاقان بمن کنند گه فخرور نگرد دانش آزمای صفاهان .خاقانی .
دانش نمالغتنامه دهخدادانش نما. [ ن ِ ن ِ ] (نف مرکب ) نماینده ٔ دانش . نشان دهنده ٔ دانش . عرضه کننده ٔ علم . || نشان دهنده ٔ میزان معلومات و اطلاعات .
رحم نمالغتنامه دهخدارحم نما. [ رَ ح ِ ن ُ / ن ِ /ن َ ] (نف مرکب ) نماینده ٔ رحم . نشان دهنده ٔ شکم . || (اِ مرکب ) (اصطلاح پزشکی ) آینه یا دستگاهی که بوسیله ٔ آن درون رحم را بینند. (یادداشت مؤلف ).