خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ماجرا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ماجرا
فرهنگ فارسی معین
(جَ) [ ع . ماجری ] (اِ.) سرگذشت .
-
واژههای مشابه
-
ماجرا برداشتن
فرهنگ فارسی معین
( ~. بَ تَ) [ ع - فا. ] (مص ل .) شرح واقعه ای را گفتن .
-
ماجرا راندن
فرهنگ فارسی معین
( ~. نْ دَ) [ ع - فا. ] (مص ل .) 1 - حکایت گفتن ، سرگذشت تعریف کردن . 2 - حادثه ای ایجاد کردن .
-
ماجرا کردن
فرهنگ فارسی معین
( ~. کَ دَ) [ ع - فا. ] (مص ل .) 1 - درد دل کردن . 2 - شکوه و شکایت کردن .
-
جستوجو در متن
-
بودنی
فرهنگ فارسی معین
(دَ)( اِ.)1 - پیشامد،ماجرا. 2 - سرنوشت .
-
بازار
فرهنگ فارسی معین
[ په . ] ( اِ.) 1 - محل خرید و فروش کالا. 2 - نیرنگ ، فریب . 3 - پیشامد، ماجرا. 4 - بهانه ، بیهودگی . 5 - مجازاً ارزش و اعتبار. ؛ ~ شام کنایه از: شلوغی و ازدحام .