مادونلغتنامه دهخدامادون . (ع ص مرکب ) ماسوا و فروتر و پائین تر. (ناظم الاطباء). ماسوا و بمعنی فروتر نیز آمده . (غیاث ) (آنندراج ). زیردست ، مقابل مافوق .(یادداشت به خط مرحوم دهخدا). از ما (آنچه ) + دون (فرودتر) آنچه فروتر است . آنچه فرود است : جمله بر خودحرام کرده ب
مادیونلغتنامه دهخدامادیون . [ مادْ دی یو ] (ع اِ) ج ِ مادی ، در حالت رفعی (در فارسی مراعات این قاعده نکنند). (فرهنگ فارسی معین ). پیروان عقیده ای که ماده را اصل و اساس جهان آفرینش می داند . و رجوع به مادی شود.
مأذونلغتنامه دهخدامأذون . [ م َءْ ] (ع ص ) اجازت و دستوری داده شده کسی را در چیزی . (منتهی الارب ). دستوری داده شده و مباح و رخصت داده شده . (ناظم الاطباء). اذن داده شده . اجازت داده شده . (آنندراج ). دستوری یافته . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : به نفخ صور شود مطرب
مادونلغتنامه دهخدامادون . (ع ص مرکب ) ماسوا و فروتر و پائین تر. (ناظم الاطباء). ماسوا و بمعنی فروتر نیز آمده . (غیاث ) (آنندراج ). زیردست ، مقابل مافوق .(یادداشت به خط مرحوم دهخدا). از ما (آنچه ) + دون (فرودتر) آنچه فروتر است . آنچه فرود است : جمله بر خودحرام کرده ب
سامجن مادونلغتنامه دهخداسامجن مادون . [ ] (اِخ ) روستائی از روستاهای دون حائط بود. (احوال و اشعار رودکی سعید نفیسی ص 109 از اصطخری ص 310).
مادونلغتنامه دهخدامادون . (ع ص مرکب ) ماسوا و فروتر و پائین تر. (ناظم الاطباء). ماسوا و بمعنی فروتر نیز آمده . (غیاث ) (آنندراج ). زیردست ، مقابل مافوق .(یادداشت به خط مرحوم دهخدا). از ما (آنچه ) + دون (فرودتر) آنچه فروتر است . آنچه فرود است : جمله بر خودحرام کرده ب