ماشورهلغتنامه دهخداماشوره . [ رَ/ رِ ] (اِ) نی کوچکی را گویند که جولاهگان ریسمان برآن پیچند از برای بافتن . (برهان ) (از ناظم الاطباء).نی پاره ٔ کوچک میان تهی که جولاهگان دارند و ریسمانی بر آن پیچیده در ماکو نهند و جامه ببافند. (آنندراج ). نی میان تهی که جولا ر
ماسورهلغتنامه دهخداماسوره . [ رَ /رِ ] (اِ) ماشوره . (ناظم الاطباء). نی باریک که یک سر آن را در دهان و سر دیگرش را در آب یا شربت گذارندو بمکند. (فرهنگ فارسی معین ). مطلق نی : چو ماسوره ٔ هند باری به رنگ میان آکنیده به تیر خدنگ .<
ماسورهفرهنگ فارسی عمید۱. نی باریک.۲. لولۀ باریک و کوتاه.۳. آلتی در چرخ خیاطی که نخ به آن پیچیده میشود.۴. (نظامی) آلتی در توپ و تفنگ.
لیسنهلغتنامه دهخدالیسنه . [ س َ ن َ / ن ِ ] (اِ) ماشوره را گویند. (جهانگیری ). لوله و ماشوره باشد. لیسپنه . (برهان ).
ماسورهفرهنگ فارسی معین(رِ) = ماشوره : 1 - لولة باریک . 2 - نی باریک . 3 - آلتی است در چرخ خیاطی که نخ به آن پیچیده می شود. 4 - آلتی است در توپ و تفنگ . ماشوره هم گفته می شود.
ماشورهلغتنامه دهخداماشوره . [ رَ/ رِ ] (اِ) نی کوچکی را گویند که جولاهگان ریسمان برآن پیچند از برای بافتن . (برهان ) (از ناظم الاطباء).نی پاره ٔ کوچک میان تهی که جولاهگان دارند و ریسمانی بر آن پیچیده در ماکو نهند و جامه ببافند. (آنندراج ). نی میان تهی که جولا ر
ماشورهلغتنامه دهخداماشوره . [ رَ/ رِ ] (اِ) نی کوچکی را گویند که جولاهگان ریسمان برآن پیچند از برای بافتن . (برهان ) (از ناظم الاطباء).نی پاره ٔ کوچک میان تهی که جولاهگان دارند و ریسمانی بر آن پیچیده در ماکو نهند و جامه ببافند. (آنندراج ). نی میان تهی که جولا ر