ماشین رولغتنامه دهخداماشین رو. [ رَ / رُو ] (ص مرکب ) راه یا جاده ای که در آن اتومبیل بتواند حرکت کند. مقابل مال رو.
ماشین تجزیهsorting machine, machine à trier (fr.)واژههای مصوب فرهنگستاندستگاه مکانیکی یا برقی خودکار و نیمهخودکار برای تجزیۀ انواع مرسولات پُستی
ماشین چهارنخbundling machine, machine à enliasser (fr.)واژههای مصوب فرهنگستانماشین مخصوص بستهبندی و چهارنخ کردن مرسولات پستی که بهصورت مکانیکی و برقی و با سرعتی که معمولاً بالاتر از سرعت عملیات دستی است، کار میکند و پس از اتمام کار تجزیه و در هنگام بستن فرستهها، در بخش تجزیۀ مرسولات از آن استفاده میشود
ماشین برشshearing machineواژههای مصوب فرهنگستاندستگاه فلزبُر در کارگاههای ورقکاری و آهنگری که برای بریدن میله یا ورق یا صفحۀ فلزی به کار میرود
ماشین عدلسازbaling machineواژههای مصوب فرهنگستانافزارهای برای بستن و شکل دادن مواد شکلپذیر بهصورت عدل متـ . عدلساز
ماشین روکوبballast compactor, ballast consolidatorواژههای مصوب فرهنگستاندستگاهی برای کوبیدن و متراکم کردن پارسنگ سست از روی خط
یوسف آباد خالصه وسطلغتنامه دهخدایوسف آباد خالصه وسط. [ س ِ ل ِ ص َ وَ س َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بهنام وسط بخش ورامین شهرستان تهران ، واقع در 6هزارگزی باختر ورامین ، سر راه ماشین رو فرعی ایجدون ، با 266 تن سکنه . آب آن از قنات و راه آن
محمدآبادلغتنامه دهخدامحمدآباد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) قصبه ای است مرکز دهستان جرقویه ٔ بخش حومه ٔ شهرستان شهرضا، واقع در 37هزارگزی شمال خاوری شهرضا متصل به راه ماشین رو آذرخواران به شهرضا با 3823 تن سکنه . آب آن از قنات و راه
باباقدرتلغتنامه دهخداباباقدرت . [ ق ُ رَ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان بام بخش صفی آباد شهرستان سبزوار، سر راه ماشین رو میان آباد، جلگه معتدل . سکنه ٔ آن 20 تن ، شیعه . آب آن از قنات و محصول آنجا غلات ، میوجات و پنبه . شغل اهالی زراعت است و راه ماشین رو دارد. (
ماشینلغتنامه دهخداماشین . (فرانسوی ، اِ) مجموعه ٔ قطعات و ابزارهائی که برای ایجاد نیرو یا تولید چیزی تعبیه کنند. (از لاروس ).- ماشین برش ؛ (اصطلاح صحافی ) دستگاهی که بدان کناره های کاغذ یا کتابها و دفترهای صحافی شده را می برند و صاف می کنند.- م
ماشینفرهنگ فارسی عمید۱. اتومبیل.۲. هر دستگاه مکانیکی یا الکتریکی: ماشین ظرفشویی.۳. ابزاری برای اصلاح مو.⟨ ماشین تحریر: ماشینی دارای دکمههایی شامل حروف، اعداد، و نشانهها که بهوسیلۀ آن مطالب را بر روی کاغذ مینویسند.
ماشینفرهنگ فارسی معین[ فر. ] (اِ.) 1 - دستگاهی که به وسیلة موتور یا دینام یا بدون آن حرکت می کند و کارهای مختلف انجام می دهد. 2 - وسیلة نقلیة موتوری ، اتومبیل .
رود زرد ماشینلغتنامه دهخدارود زرد ماشین . [ زَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حومه ٔ هفتگل از شهرستان اهواز واقع در20هزارگزی جنوب شرقی هفتگل و در کنار راه هفتگل به باغ ملک . منطقه ای است جلگه ای و هوایی گرم دارد. سکنه ٔ آن 400 تن است آب آ
ماشینلغتنامه دهخداماشین . (فرانسوی ، اِ) مجموعه ٔ قطعات و ابزارهائی که برای ایجاد نیرو یا تولید چیزی تعبیه کنند. (از لاروس ).- ماشین برش ؛ (اصطلاح صحافی ) دستگاهی که بدان کناره های کاغذ یا کتابها و دفترهای صحافی شده را می برند و صاف می کنند.- م
ماشینفرهنگ فارسی عمید۱. اتومبیل.۲. هر دستگاه مکانیکی یا الکتریکی: ماشین ظرفشویی.۳. ابزاری برای اصلاح مو.⟨ ماشین تحریر: ماشینی دارای دکمههایی شامل حروف، اعداد، و نشانهها که بهوسیلۀ آن مطالب را بر روی کاغذ مینویسند.
شین و ماشینلغتنامه دهخداشین و ماشین . [ ن ُ ] (اِخ ) چین و ماچین . (نخبة الدهر دمشقی ). رجوع به چین و ماچین شود.