ماطوبیونلغتنامه دهخداماطوبیون . (معرب ، اِ) دهن ماطوبیون ، روغن قِنَّه . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به ماطونیون شود.
متبائنلغتنامه دهخدامتبائن . [ م ُ ت َ ءِ ] (ع ص ) جدا شده از یکدیگر و هجرت کرده شده . (ناظم الاطباء). و رجوع به متباین شود.
متباینلغتنامه دهخدامتباین . [ م ُ ت َ ی ِ ] (ع ص ) متبائن . جدا شونده از یکدیگر. (آنندراج ). از هم جدا شونده . (غیاث ). مأخوذ از تازی متمایز و جدای از یکدیگر و دور از هم . (ناظم الاطباء). || مخالف . (فرهنگ فارسی معین ) : دیگر طرایق مختلف و متباین که اکابر فضلا و بلغا را
موثبانلغتنامه دهخداموثبان . [ م َ ث َ ] (اِخ ) لقب ملک عمروبن تبع پادشاه حمیر. (از مجمل التواریخ و القصص ص 165) : او را ذوالاعوار و موثبان خواندندش . بمعنی آنکه بر وثاب بودی و به لفظ حمیر فراش را وثاب خوانند. (مجمل التواریخ و القصص ص <sp
موثبانلغتنامه دهخداموثبان . [ م َ ث َ ] (ع ص ) آن که درنگی می کند در پیکار و جهاد. (ناظم الاطباء). پادشاهی که نشیند و غزا نکند. (آنندراج ). ای انه لایزال قاعداً علی الوثاب . (منتهی الارب ). پادشاهی که همواره بر تخت استراحت نشیند و غزا نکند. (ناظم الاطباء). آنکه بر وثاب باشد (وثاب به لفظ حمیر فر