مافاتلغتنامه دهخدامافات . (ع اِ مرکب ) آنچه فوت شده . (آنندراج ) (غیاث ). کلمه ٔ فعل مأخوذ از تازی ، آنچه گذشته است . (ناظم الاطباء).- تدارک مافات . رجوع به ترکیب بعدشود.- تلافی مافات ؛ تدارک مافات . جبران آنچه فوت شده . دریافتن آنچه گ
میفاضلغتنامه دهخدامیفاض . (ع ص ) ناقة میفاض ؛ ماده شتر شتاب رو. (منتهی الارب ، ماده ٔ وف ض ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ).
مفآدلغتنامه دهخدامفآد. [ م ِ ] (ع اِ) مِفاءَد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). مفأد.ج ، مفائید. (اقرب الموارد). و رجوع به مفأد شود.
مفائدلغتنامه دهخدامفائد. [ م َ ءِ ] (ع اِ) ج ِ مِفاءَد، به معنی بابزن و آتشکاو. (آنندراج ). ج ِ مفأد و مفأدة. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). و رجوع به مفأد و مفأدة شود.
مفاضلغتنامه دهخدامفاض . [ م ُ ] (ع ص ) نعت مفعولی از افاضة. و رجوع به افاضة شود. || مستوی و برابر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).- رجل مفاض ؛ مردی که شکم و سینه ٔ او برابر باشد. (از اقرب الموارد). و رجوع به ترکیب بعد شود.- مفاض البط
تأسففرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات فردی ، پشیمانی، ندامت، حسرت، دریغ، افسوس، توبه، اسف، تحسر انصراف، برگشت مافات، مایۀ تأسف، آنچهازدست رفتهاست
تأسفآورفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات فردی ، اسف انگیز، اسفبار، رقت انگیز، اسفناک، غمانگیز، تأثرانگیز مایۀ تأسف، مافات، جای تأسف، از دست رفته، جاخالی، جایش خالی
جبرانفرهنگ فارسی طیفیمقوله: کمیت ] جبران، تساوی، تسویه بازیافت جایگزینی، جابهجایی تاوان، پرداختغرامت، اعاده، استرداد واکنش، اثرمتقابل قصاص، تقاص، تلافی عوض، پاداش جبران مافات، دلجویی
استردادفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مناسبات ملکی رداد، اعاده، برقراری، ابقا، برگشت، بازگشت، ارجاع، احیا بازخرید، آزادسازی استیفای حقوق، اثبات حقانیت، اعادۀ حیثیت، رفع اتهام، حمایت بازیافت جبران مافات، دلجویی رجعت، عود
بازسازیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی قا، نوسازی، مدرنیزاسیون، اعاده، بازیافت، تجدید، احیا▼، برگرداندن بهوضعاولیه، بازیافت، جبران، برقراری(مجدد)، بازگشایی، بازگشت، برگشت، استرداد تعمیر▼ تعدیل، جبران ازسرگیری مناسبات، جلب رضایت، جبران مافات، دلجویی علاج، اعادۀصحت، نقاهت، بازپروری، احیا کردن، درمان بازپرداخت بدهی، وصول