ماقةلغتنامه دهخداماقة. [ ق َ ] (ع اِ) کنج درونی چشم . (ناظم الاطباء). کنج چشم . (منتهی الارب ، ذیل مقی ).
موقحلغتنامه دهخداموقح . [ م ُ وَق ْ ق َ ] (ع ص ) مرد سختی دیده ٔ آزموده کار. (از منتهی الارب ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء).
موقعلغتنامه دهخداموقع. [ م َ ق َ ] (ع اِ) مَوقِع. (آنندراج ). جای افتادن و جای واقع شدن . (آنندراج ). رجوع به مَوقِع شود.
موقعلغتنامه دهخداموقع. [ م َ ق ِ ] (ع اِ) جای افتادن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (غیاث ). جایگاه افتادن . (یادداشت مؤلف ). || جای افتادن باران . ج ، مواقع. || جای فرونشستن ستاره . ج ، مواقع. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || جای واقع شدن چیزی . (ناظم الاطباء). جای واقع شدن . (غیاث ) (آنن
موقعلغتنامه دهخداموقع. [ م ُ وَق ْ ق َ ] (ع ص ) بلارسیده و سختی کشیده . || سفردیده از مردم و شتر و خر. || پشت ریش شده از خر و از شتر. (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء). بعیر موقع؛ شتر پشت ریش از بسیاری اسفار. (یادداشت مؤلف ). || راه نرم و کوفته . || کارد و تیغ تیزکرده . (منتهی الار
موقعلغتنامه دهخداموقع. [ م ُ وَق ْ ق ِ ] (ع ص ) نرم سپرنده ٔ زیر پای . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || آنکه با چکش و مطرقه می زند بر چیزی . || آنکه تیزمی کند کارد و تیغ را. || نشان کننده بر نامه . کسی که توقیع می نویسد بر نامه . (ناظم الاطباء).
مأقةلغتنامه دهخدامأقة. [ م َ ءَ ق َ ] (ع مص ) مَاءَق . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). رجوع به مَاءَق (مص ) قبل شود. || (اِ) هکه ٔ گریستن . (منتهی الارب ). خشم و هکه ای که هنگام گریستن در انسان عارض می شود. (ناظم الاطباء). شبه فواق (سکسکه ) و آن گویی نفسی است که هنگام گریه از سینه
امآقلغتنامه دهخداامآق .[ اِم ْ ] (ع مص ) اِماق . در مأقة درآمدن و هُکّه زده شدن مردم . (منتهی الارب ) (آنندراج ). در حدیث آمده : ما لم تضمروا الاماق ؛ که مراد غیظ و گریستن است و گفته اند مراد از آن غدر و عهدشکنی است . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). اِماق بر وزن کتاب نیز آمده و آن مخفف
حماقةلغتنامه دهخداحماقة. [ ح َ ق َ ] (ع مص ) حمق . گول و بی عقل شدن . (منتهی الارب ). احمق شدن . (اقرب الموارد). رجوع به حمق شود. || کاسد شدن بازار. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
علی سماقةلغتنامه دهخداعلی سماقة. [ ع َ ی ِ ؟ ] (اِخ ) ابن احمد سماقه ٔ عاملی مشغری . از فضلای قرن 10 هَ . ق . است که نزد شهید ثانی تحصیل کرده است . او را بر تعدادی از کتب ، حواشیی است . (از معجم المؤلفین از امل الاَّمل ص 442).<br
عماقةلغتنامه دهخداعماقة. [ ع َ ق َ ] (ع مص ) ژرف شدن . (از منتهی الارب ) (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ) (ترجمان البلاغه ٔ جرجانی ). ژرف و عمیق شدن . (ازناظم الاطباء) (از تاج العروس ) (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). || دور شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ) (ترجمان البلاغه ٔ ج