ماندرا غوراسلغتنامه دهخداماندرا غوراس . [ دَ ] (معرب ،اِ) (معرب از لاتینی ) مهرگیاه . (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به مهرگیاه شود.
راجه ماندریلغتنامه دهخداراجه ماندری . [ ج َ ](اِخ ) شهری است در هندوستان که جزء مدرس میباشد و در 460هزارگزی شمال شرقی آن قرار دارد. و مرکز ایالت گوداوری محسوب میشود. سکنه ٔ آن 93800 تن میباشد.
میانداریلغتنامه دهخدامیانداری . (حامص مرکب ) وساطت . میانجیگری . وساطت و توسط و شفاعت . (ناظم الاطباء) : پیش ازین رسم میانداری نمی آید ز من در دکان خود فروشی چند دلالی کنم . محسن تأثیر.بوی و گل دست در گریبانندبه میانداری صبا سوگند