ماندگارلغتنامه دهخداماندگار. [ دْ / دَ / دِ ] (نف مرکب ) کسی که در جایی اقامت (دایمی یا طولانی ) کند. پایدار. بادوام . آنکه بماند. ماندنی . مقابل رفتنی . آنکه آهنگ ماندن کرده است ؛ مهمانها ماندگار نیستند (برای شب یا روز نمی مانن
میاندارلغتنامه دهخدامیاندار. (نف مرکب ، اِ مرکب ) واسطه و مصلح و دلال . (ناظم الاطباء). دلال و واسطه میان دو کس . (آنندراج ). || (اصطلاح زورخانه ) استاد زورخانه . (ناظم الاطباء). استاد که دیگر ورزشکاران با اشارات او و همراه او حرکات ورزشی آغاز و بدان عمل کنند. پهلوان مباشر هماهنگ ساختن حرکات ورز
ماندگارلغتنامه دهخداماندگار. [ دْ / دَ / دِ ] (نف مرکب ) کسی که در جایی اقامت (دایمی یا طولانی ) کند. پایدار. بادوام . آنکه بماند. ماندنی . مقابل رفتنی . آنکه آهنگ ماندن کرده است ؛ مهمانها ماندگار نیستند (برای شب یا روز نمی مانن
ماندگارفرهنگ فارسی معین(دِ) (ص فا.) 1 - کسی که در جایی اقامت (دایم یا طولانی ) کند. 2 - پایدار، ماندنی .
ماندگارلغتنامه دهخداماندگار. [ دْ / دَ / دِ ] (نف مرکب ) کسی که در جایی اقامت (دایمی یا طولانی ) کند. پایدار. بادوام . آنکه بماند. ماندنی . مقابل رفتنی . آنکه آهنگ ماندن کرده است ؛ مهمانها ماندگار نیستند (برای شب یا روز نمی مانن
بذر ماندگارorthodox seedواژههای مصوب فرهنگستانبذری که بتوان رطوبت آن را کاهش داد و در دمای زیر صفر نگهداری کرد
اثر ماندگارClassic work, Classicواژههای مصوب فرهنگستانهر اثر ارزشمند و ماندگار که در قالبهای نوشتاری یا دیداری یا شنیداری بهصورت اصل یا اقتباس یا ترجمه بهطور مرتب تجدیدچاپ شود و مورد نقد و تفسیر قرار گیرد